آیت‌الله منتظری؛ مقام رفیع وجدان در منش یک روحانی استثنایی

آیت‌الله منتظری ۱۰۰ ساله شد؛ شخصیتی که شجاعانه در برابر کشتار ۶۷ ایستاد و سکوت نکرد. ایرج مصداقی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی دهه ۶۰، از خلال خاطرات شخصی خود در سال‌های زندان، به ویژگی‌های شخصیت این مرجع شیعه می‌پردازد.آیت‌‌الله منتظری یکی از چهره‌های کنجکاوی‌برانگیز تاریخ معاصر کشور ما است. او یار و همراه خمینی بود، اما در بزنگاه خونبار قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ حاضر نشد مانند بسیاری سکوت کند. او سخن گفت و نوشت و گفتارش سند محکمی برای اثبات جنایت شد. چنین شجاعتی ریشه در چه منش و شخصیتی داشت‌؟

در سال ۱۳۶۳ تازه از زیر فشارهای شدید جسمی و روانی بازجویی و شکنجه در اوین و “قبر” و “قیامت” در قزلحصار رهایی یافته بودم و در بند ۱ واحد ۳ قزلحصار به سر می‌بردم. روزها یا برای بیگاری در زندان فراخوانده می‌شدم و یا به اجبار و با عذاب بسیار به کلاس‌های درس ایدئولوژیکی که از سیستم ویدئو سانترال زندان پخش می‌شد گوش می‌دادم. دومی آنقدر برایم عذاب‌آور بود که ترجیح می‌دادم به بیگاری برده شوم.

در این میان تنها درس‌های آیت‌الله منتظری از نهج‌البلاغه مرا عذاب نمی‌داد. اولین باری که متوجه این موضوع شدم، هنگام شنیدن تفسیر او از خطبه سوم این کتاب بود که به “خطبه شقشقیه” معروف است. در جایی از این گفتار منتظری ضمن یادآوری دلیل پذیرش حکومت می‌گوید: «دنیای شما و [قدرت] نزد من، از آب بینی (عطسه) بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است». حالت چهره و صدای آیت‌ا‌لله منتظری وقتی که کلمات عطسه بز را ادا می‌کرد، از یقین قلبی او حکایت می‌کرد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

این حالات در خاطرم رو به فراموشی می‌رفت تا این‌که در مهرماه ۱۳۶۳ روی تخت بهداری قزلحصار با انصاری نجف‌آبادی، نماینده او، به‌گونه‌ای غیرمحترمانه‌و سرد برخورد کردم. چند روز بعد مرا به دیدار با او فراخواندند.

با ناراحتی و دلخوری از این که چرا دست از سرم بر نمی‌دارند به دیدار او رفتم، اما برخلاف انتظارم گفت‌وگوی ما به درازا کشید. او لاجوردی را که همچنان در قدرت بود “فاشیست جنایتکار” و “قصاب” خواند و اضافه کرد که حالا چنین شخصی “امام” عده‌ای در اوین شده است. بدون پروا آن‌چه را که در ذهن داشتم با او در میان گذاشتم. چندبار تأکید کرد که خوب است دیده‌ها و تجربه‌هایم را برای “آقا” که منظورش آیت‌الله منتظری بود، بنویسم، اما من مخالفت کردم.

پس از بازگشت به بند روزها به این می‌اندیشیدم که آیا درست است گزارشی برای آیت‌الله منتظری بنویسم یا خیر. سرانجام با توجه به شخصیتی که از او در ذهن داشتم، تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم. همه آن‌چه را که دیده بودم و یا به سرم آمده بود در یک دفترچه چهل‌برگ نوشتم و به انصاری نجف‌آبادی تحویل دادم. در سرفصل این گزارش آیت‌‌الله منتظری را مورد خطاب قرار ندادم، اما در پایان مطلب، بر پایه شناختی که از او داشتم، با توجه به این‌که هنوز قائم‌مقام رهبری نشده بود، نوشتم همه می‌دانند که شما جانشین رهبری خواهید بود، چنانچه قدرتی ندارید از خود سلب مسئولیت کنید، وگرنه اگر در این دنیا دستم به شما نرسد، مطمئناً در آن دنیا از شما و مظالمی که بر من و امثال من روا داشته‌اید، نخواهم گذشت.

چند روز بعد انصاری نجف‌آبادی مرا فراخواند و گفت، شخصاً گزارشی که نوشته بودم را به آیت‌‌الله منتظری داده است.

یک ماه و اندی بعد آیت‌‌‌الله گلزاده غفوری نامه‌‌ای تکان‌دهنده به آیت‌‌الله منتظری نوشت که چه بسا اثر گزارش مرا نیز دو چندان کرد.

همین‌جا یادآوری کنم که پیش از گزارش من نیز آیت‌الله منتظری نسبت به آن‌چه در زندان‌ها می‌گذشت حساس بود. اولین واکنش وی به سرکوب و کشتار، نامه‌اش به خمینی در پنجم مهرماه ۶۰ سه ماه پس از کشته شدن فرزند ارشدش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود.

در این نامه او خطاب به خمینی نوشت:‌ «می‌گویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندان‌های شهرستان‌ها از قبیل اعدام‌های بی‌رویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آن‌ها و گاهی به رغم مخالفت با آن‌ها و ناهماهنگی بین دادگاه‌ها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیت‌ها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند. کاملاً ناراحت‌کننده و وحشتناک است… فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است… هرج و مرج و خودمختاری مسئولین بازجویی و بازپرسی سخت نگران‌کننده است».

اما خمینی بی کمترین توجهی به این نصایح خیرخواهانه، همچنان از لاجوردی که مورد خشم و نفرت آیت‌الله منتظری بود پشتیبانی می‌کرد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

در ادامه، منتظری در سال ۱۳۶۵ خطاب به خمینی نوشت: «شنیده شد فرموده‌اید: “فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک فرض می‌کند”. البته حضرتعالی را شاه فرض نمی‌کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم».

علاوه براین، منتظری با توجه به گزارش‌هایی که نمایندگانش از زندان‌ها تهیه کرده بودند و حساسیت ویژه‌اش درباره شرایط زنان زندانی، خطاب به خمینی نوشت: «آیا می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانی‌های دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود ۲۵ نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا می‌دانید در بعضی زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان را به‌زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟».

اینچنین، آیت‌الله منتظری که در سال ۶۵ به خمینی گفته بود، تا پای جهنم حاضر است با او برود اما داخل آن نخواهد شد، در سال ۶۷ به حرفش عمل کرد و در مخالفت با کشتار ۶۷ رو در روی خمینی ایستاد، چرا که با صدور فرمان خمینی برای قتل‌عام، نه تنها دیگر هیچ دلیلی برای سکوت نمی‌دید، بلکه ابراز مخالفت را وظیفه خود می‌دانست.

او در مورد اولین واکنش‌اش نسبت به کشتار ۶۷ می‌گوید: «من نامه مرحوم امام را که داد خواندم، تاریخ هم نداشت ظاهرا نامه، من خیلی ناراحت شدم. آسید هادی داماد ما اینجا بود؛ گفت: خوب، حالا اما چیزی نوشتند، شما روی حرف ایشان صلاح نیست چیزی بگویید. من گفتم: آخر چطور صلاح نیست؟ یک آدمی که دو سال – سه سال زندان به او دادند، حالا هر چی، بالاخره یک قاضی تشخیص داده دو سال یا سه سال زندان به او داده است، حالا ما بیاییم فوری بگوییم: تو سر موضعی، و بزنیم تقی اعدامش کنیم؛ این آخر مطابق با هیچ نظامی نیست…».

او در بخشی از فایل صوتی مرداد ۱۳۶۷ نیز، با ذکر دغدغه‌هایی مشابه، نقل می‌کند: «همه رفقای ما با نوشتن نامه به امام مخالف بودند ولی من دیدم جواب ندارم روز قیامت؛ وظیفه من است به امام تذکر بدهم.»

احمد منتظری در توصیف نامه اعتراضی اولیه پدرش به خمینی که بنا به مصلحت‌اندیشی و فشار اطرافیانش تغییر یافت، می‌گوید: «من خواندم خیلی تعجب کردم، که این خیلی متن تندی است و به ایشان هم نظرم را گفتم. گفتم آقا اینها چیزهایی نیست که شما روی کاغذ بیاورید. اینها را باید شفاهی بگویید… با امام صحبت کنید. دست دیگران بیفتد چه می‌شود؟».

و در نقل پاسخ پدرش چنین می‌گوید: «گفت همه چیز دیگر تمام شده… من یک لحظه احساس کردم که مثلاً کودتایی شده، خبری شده ما نمی‌دانیم. گفتم یعنی چه تمام شده؟ ایشان این جمله را گفتند، که خونی که به ناحق ریخته بشود دیگر همه چیز را تمام می‌کند».

علاوه بر نوشتن نامه به خمینی و بیان مخالفت‌اش با قتل‌عام زندانیان، آیت‌الله منتظری اعضای هیأت کشتار را فرا ‌خواند و خطاب به آن‌ها گفت: «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم می‌کند، به دست شما انجام شده و [نام] شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می‌نویسند».

اما جانیان بی‌توجه به اعتراضات او، با کارگردانی احمد خمینی و “بیت امام” به جنایت ادامه دادند.

آیت‌الله منتظری در پاسخ به پرسش عماد‌الدین باقی مبنی بر اینکه “بعضی می‌گویند اگر شما این کار را نکرده بودید، حساسیت‌ها به وجود نمی‌آمد و شما بعد از فوت امام خمینی زمام رهبری را به دست می‌گرفتید”، بر حکم وجدان تأکید کرد: «معنی حرف آن بعضی این است که من بگذارم مردم را بکشند، خلاف شرع انجام شود، برای اینکه بعد می‌خواهم رهبر شوم؟ اصلا و ابدا وجدانم به چنین امری راضی نمی‌شد.»

او در جای دیگری در پاسخ به کسانی که به او توصیه می‌کردند سکوت کند و پس از مرگ خمینی اقداماتی را که لازم می‌داند انجام دهد، گفت: از کجا معلوم من زودتر نمیرم.

همه این شواهد به روشنی گواهی می‌دهند که آیت‌الله منتظری با آگاهی کامل، از اجرای عدالت در حق آنانی که دشمنان ایدئولوژیک او محسوب می شدند دفاع کرد. و بهای این وظیفه وجدانی را با برکناری از قدرت و تحمل سختی‌های زیاد پذیرفت.

به راستی این کردار آیت‌الله منتظری در تاریخ معاصر ایران نمونه است و کارنامه سیاسی‌اش را قاطعانه از خمینی و پیروانش متمایز می‌کند.

به همین دلایل است که با آن‌که نه به لحاظ ایدئولوژیک و نه سیاسی با آیت‌الله منتظری هیچ قرابت و نزدیکی ندارم، اما کردار عادلانه و شجاعانه او برای من همواره الگوست و از صمیم قلب دوستی و محبت مرا جلب می‌کند.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

EnglishGermanPersian