مُردن کودکی در کنار سطل زباله‌

آرمان ملی- آساره کیانی: مردی می‌گوید: آمبولانس زنگ نزده‌اید؟ دیگری پارچه تهیه می‌کند تا روی جنازه بکشند. همان صدایی که سراغ آمبولانس را گرفته بود، می‌گوید که بنده خدا روی سطل آشغال آن طرفی بوده. زنی با لهجه ترکی، لااله ا… می‌گوید و همزمان صدای چند زن دیگر و چند کودک هم شنیده می‌شود. پلیس هم آمده، کمی دورتر و چند پسربچه در حیرانی و کنجکاوی، جزئیات حادثه را برای هم بازگو می‌کنند. تصویر عقب می‌رود و دنیا با یک تکه زمین از اسلامشهر، یک گونی زباله بزرگ، یک پراید مچاله شده، یک سطل زباله بدقواره و چهره مردانی که روی جنازه خم می‌شوند، دورِ سرِ یک کودک زباله گرد می‌چرخد؛ کودکی که دیگر زنده نیست تا از فردا سهمی در جمع کردن زباله‌های پایتخت داشته باشد.

فاجعه در فاجعه

روز گذشته، تصویری از مرگ یک کودک در صفحات مجازی دست‌به‌دست شد. با این تیتر؛ مرگ یک کودک زباله گرد در اسلامشهر. اسلامشهر از شهرهای پرجمعیت استان تهران است و مثل سایر محلات تهران و اطراف آن، پُر است از کودکان کار. رسانه‌ها داستان این مرگ را چنین گزارش کردند؛ «یک راننده اسنپ (تاکسی اینترنتی) با خودرو پراید که در دام مسافرانش افتاده بود، برای فرار از دست آن‌ها، خودرو خودش را به سطل زباله و دیوار یک مغازه در اسلامشهر کوبید. مسافرهای مزاحم ظاهرا متواری شدند اما بعد از عقب کشیدن خودرو معلوم شد کودک زباله گردی که در کنار سطل و در حال جمع آوری پسماند بوده، کشته شده و جسدش زیر پراید مانده است. این خبر هم در کنار سایر اخبار سرویس حوادثِ خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها قرار گرفت و محتوای این صفحات را تکمیل کرد اما باید گفت چنین مرگ دردناکی، حاوی نکات تامل برانگیزیست که خود به تنهایی می‌تواند تصویری از وضعیت اجتماعی و آسیب‌های ریشه‌دار آن را بازگو کند.

نخستین بحثی که مطرح می‌شود، بحث کودکان کار است. کودکانی که تعداد قابل توجهی از آنها فاقد شناسنامه هستند و در مراکزی که مربوط به جمع‌آوری زباله هستند، به وفور یافت می‌شوند. کافیست سری به گود ضایعات اراضی روستای محمودآباد، همین نزدیکی‌های تهران بزنید و ببینید شهرری که با کاروانسرا و امامزاده‌ها و صنایع دستی و جگر و کبابش معروف است، ‌شهری از زباله هم در دل خود دارد؛ یک گود عظیم به وسعت یک شهر و پر از کودکان کار؛ در واقع کودکان زباله‌گرد که در همان گود زندگی هم می‌کنند. آذر ماه سال گذشته، رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران گفته بود که «در دوره فعلی مدیریت شهری، آمار دقیقی درباره تعداد کودکان زباله‌گرد ارائه نشده، اما بهزیستی اعلام کرده است که ۴۰۰۰ کودک زباله‌گرد در استان تهران فعال هستند. همان زمان، محمد علی‌گو، رئیس اورژانس اجتماعی ایران هم در یک مصاحبه تلویزیونی عنوان کرده بود که «بر اساس آمار سال ۹۶ وزارت کار ۵۰۰ هزار کودک کار در سطح کشور وجود دارد. او کودکان کار را به سه گروه، کودکان کار کارگاهی، کودکان کار در خیابان و کودکان زباله‌گرد تقسیم کرد.»

کارشناسان می‌گویند، «این درست است که دستگاه‌های مختلفی از جمله نیروی انتظامی، وزارت دادگستری، وزارت بهداشت، وزارت کار، شهرداری، سازمان بیمه، سازمان صدا و سیما، جمعیت هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و کمیته امداد، در ساماندهی کودکان کار دیده شده‌اند، اما برخی از این دستگاه‌ها نقشی در این زمینه بر عهده نمی‌گیرند و شرح وظایفی که برایشان در خصوص توانمندسازی این کودکان در نظر گرفته شده است را به درستی اجرا نمی‌کنند.

موضوع دیگری که در مناطق و نواحی شهر تهران به وقوع می‌پیوندد، بحث زباله‌گردی است که کودکان هم سهم بیشتری در این زباله‌گردی دارند. همیشه اخباری از مافیای زباله و ارتباط آن با برخی متولیان ذی‌ربط، به گوش می‌رسد؛ اخباری که نه کسی به‌طور جدی، آن را تایید و نه کسی رد کرده است. با این حال، مسئولان شهری در آخرین راهکاری که ارائه کردند به حذف سطل‌های زباله از سطح شهر اشاره کردند ؛ راهکاری که عملیاتی هم نشد. در حادثه‌ای که برای کودک زباله‌گرد در اسلامشهر اتفاق افتاد و جان او را گرفت، رد پای یک آسیب اجتماعی دیگر هم دیده می‌شود. می‌گویند راننده پراید برای اینکه مسافران خفتگیرش را فراری دهد، اتومبیلش را به سطل زباله کوبیده. خفتگیری، زورگیری یا همان جرایم خشن که این روزها مسئولان قضائی کشور زیاد روی آن بحث می‌کنند. علت این بحث‌ها هم افزایش آن (لااقل در ظاهر) است. تقریبا روزی نیست که یک فیلم در فضای مجازی از سرقت و زورگیری منتشر نشود. هرچند مسئولان گفته‌اند که این آمار چندان هم زیاد نیست. سخنگوی قوه قضائیه گفت، افراد زورگیر البته دستگیر می‌شوند و بلافاصله احکام سنگین آن‌ها اجرا می‌شود. در یکی از مصاحبه‌ها که از فردی که به یک بانک دستبرد زده بود از زبان او، می‌شنیدیم که می‌گفت اسلحه‌اش پلاستیکی بوده و اولین جایی که بعد از سرقت از بانک رفته مغازه‌ای بوده که برای بچه‌اش شیرخشک، بخرد. فقر؛ این بحثی است که شاید پرداختن به آن دیگر در این مقال نگنجد…

EnglishGermanPersian