حذف اقلیت‌ها از صحنه‌ی ادبی ایران/ رضوانه محمدی

ماهنامه خط صلح – ادبیات داستانی در ایران با نگاه اکثریت و تعریف آن از صداها و روایت‌های مورد توجه عموم جامعه گره خورده است. به این ترتیب جامعه یا جوامعی که جزئی از این اکثریت محسوب نمی‌شوند، جایی در صحنه‌ی ادبی آن نیز ندارند.

جوامع به حاشیه رانده شده در هر کشوری علاوه بر آن‌که از دایره‌ی قدرت، اختیارات و ثروت دور می‌افتند، سهم کم‌تری از روایتگری و صدای غالب جامعه نیز می‌گیرند؛ از قصه‌های عاشقانه گرفته تا روایت‌های حماسی و اساطیری.

این حذف‌شدگی رابطه‌ای علت و معلولی دارد. یعنی به آن میزان که جامعه‌ی اقلیت بروز کم‌تری در صحنه‌ی ادبی جامعه‌ی بزرگ‌تر دارد، به همان ترتیب، حذف‌شدگی جوامع در اقلیت به حذف آنان از حافظه‌ی داستانی مشترک کشور منجر می‌شود، چرا که آن‌ها سهم کم‌تری از امکان روایتگری از حال، گذشته و تاریخ خود دارند و این خود از ژرفای فرهنگی کشورها نیز می‌کاهد.

اگر به شکل تاریخی به پاک شدن اقلیت‌ها از صحنه‌ی ادبی ایران بنگریم، می‌توان مدعی شد که این رویکرد معمولاً ماحصل همکاری دو عامل موثر یعنی مسئولان وقت و روشنفکران ایرانی است، چرا که فرهنگ حذف یک گروه فکری یا اقلیت از ادبیات و تلاش برای سانسور صدای آن‌ها بیش‌تر از عمر جمهوی اسلامی است. به عنوان مثال از دیرباز ادبیات کلاسیک فارسی مملو از اشعار عاشقانه در خصوص آن‌چه که شاهدبازی خوانده می‌شد، است. اما در کنار آن روابط عاشقانه و رضاتمندانه‌ی دو بزرگسال هم‌جنس نیز در اشعار بسیاری به تصویر کشیده شده بود. شاید مشهورترین و برجسته‌ترین اثر به جا مانده در این حوزه منظومه‌ی ناظر و منظور سروده‌ی وحشی بافقی باشد. با این حال به این اثر با وجود اهمیت تاریخی آن، به میزان لازم توجه نشده و باتبع هرگز جایی در برنامه‌ی درسی مدارس نیز نداشته است.

رد پای روشنفکران ایرانی در حذف ادبیات هم‌جنس‌گرایان به قرن گذشته باز می‌گردد. به عنوان مثال ایرج میرزا که شاید بتوان او را یکی از شناخته‌شده‌ترین ادبای عصر خود دانست، کمر همت به نفرت‌پراکنی علیه هم‌جنس‌خواهی بسته بود. در ابتدای قرن چهاردهم انتقادهای سرسختانه‌ی روشنفکرانی نظیر ایرج میرزا و حسن تقی‌زاده بود که راه را برای این حذف هموار کرد. احمد کسروی پا را یک قدم پیش‌تر نهاد و به صراحت خواستار حذف اشعار با محتویات هم‌جنس‌گرایانه از کتب درسی شد. این روند با حذف بخشی از اشعار سعدی شروع شده و به گفته‌ی ژانت آفاری، استاد دانشگاه و پژوهشگر، به ممنوعیت انتشار اشعار با مضمون هم‌جنس‌گرایانه در نشریات کشور شد. (۱)

هرچند هم‌اکنون هم‌جنس‌گراستیزی در مطبوعات و چاپ کتاب در ایران تا جایی پیش رفته که نه تنها در ترجمه‌ی داستان‌ها به زبان فارسی این بخش از داستان به کلی حذف یا خلاصه می‌شود، بلکه حتی در ترجمه‌ی کتاب‌های علمی –که تا حدی مجبور به حفظ محتوا هستند— نیز از عبارات و اصطلاحات توهین‌آمیز برای اشاره به هم‌جنس‌گرایان به جای ترجمه‌ی دقیق استفاده می‌شود.

سانسور و حذف یک اقلیت از ادبیات علاوه بر سایر آسیب‌ها، منجر به بروز اختلال خودشناسی نسل جدید متعلق به جوامع اقلیت در دل جامعه‌ی اکثریت خواهد شد. البته با مرگ هر زبان و از صحنه حذف کردن هر اقلیت، در واقع بخشی از همین فرهنگ و تاریخ متنوع ایران است که می‌میرد و آسیب آن تنها به جامعه‌ی اقلیت‌ها محدود نمی‌شود.

افزون بر این، دیده نشدن اقلیت‌های مذهبی هم‌چون زرتشتیان، بهاییان و یارسان‌ها در صحنه‌ی ادبیات علاوه بر موارد فوق فرصت را برای ایجاد یا تقویت سوتفاهم‌های تاریخی علیه آنان بیش‌تر می‌کند. به نمایش گذاشتن اقلیت‌های مذهبی ایران از دریچه‌ی نگاه مسلمان شیعی، بارها از سوی حکومت ایران رخ داده است. داستان‌ها و سایر تولیدات فرهنگی اقلیت‌های مذهبی، برای انتشار چاره‌ای جز ارجاع به امامان شیعیان ندارند. در واقع علاوه بر محروم کردن این اقلیت‌ها از این بستر عمومی برای بیان دقیق خود، از آن به عنوان ابزاری برای مخدوش‌سازی یا بی‌احترامی به باورها و عقایدشان استفاده می‌شود. این فارغ از نفرت‌پراکنی مکرر علیه دیگر اقلیت‌های مذهبی چون شهروندان بهایی است. محروم کردن اقلیت‌ها از روایتگری در کنار نفرت‌پراکنی بی‌وقفه علیه آنان راه را برای تصویب محدویت‌های قانونی بیش‌تر و تحکیم وضع موجود تسهیل می‌کند.

در زمانه‌ای هستیم که اشاره به در اقلیت بودن بخشی از جامعه —به ویژه اقلیت‌های زبانی و قومی— سیلی از اتهامات را به دنبال دارد؛ دست آویختن به هر وسیله‌ای تا بگویند چون ما همه ایرانی هستیم، اشاره‌ی مجزا به گروه‌های در حاشیه نه تنها لازم و ضروری نیست، بلکه وحدت جامعه‌ی اکثریت را در هم می‌شکند. هم زمان با آن‌که آنان را برای روایت کردن درد حذف‌شدگی خود شماتت می‌کنند، جایی نیز برای به روی صحنه آمدنشان باز نمی‌کنند تا دستکم از دروغ‌های دستگاه پروپاگاندای حکومت برای هر چه بیش‌تر گل‌آلود کردن آب سخن بگویند. در دوره‌ای هستیم که زبان و لهجه‌ی اقلیت‌های قومی به هنگام صحبت به زبان فارسی به عنوان وسیله‌ی شوخی و تولید محصولات «طنز» تلویزیونی و سینمایی استفاده می‌شود؛ گامی کاملاً متضاد با آن‌چه که جامعه‌ای با رنگارنگی زبان‌ها و گویش‌های فراوان چون ایران احتیاج دارد.

گرچه پیش از این بخشی از ادبیات و موسیقی فولکلور مناطق مختلف ایران –به ویژه در دوره‌ی حکومت پهلوی— به همت شماری از موسیقی‌دانان و هنرمندان جمع‌آوری شد، اما با محروم کردن عموم جامعه از گنجینه‌های فرهنگی جمع‌آوری شده، نمی‌توان ادعا کرد که این اقدام مثبت نهایتاً منجر به نمایش بیش‌تر اقلیت‌های زبانی و قومی در کشور شده تا اندکی از سرعت مرگ زبان‌های ایرانی بکاهد.

هرچند آسیب وارده به هر جامعه‌ی در حاشیه به طرق متفاوت صورت می‌گیرد. به عنوان مثال برخلاف بخش کوچکی از ادبیات نوشتاری فارسی هم‌جنس‌گرایان که از سانسور و غارت فرهنگی جان به در برده است، بخشی از اقلیت‌های زبانی موجود از ادبیات نوشتاری ساختارمند و ادبیات مکتوب محروم هستند و سالمندان آخرین حاملان گنجینه‌ی فرهنگی ادبیات شفاهی مناطق خود هستند. هم‌اکنون نیز فرصتی برای انتشار این محصولات فرهنگی وجود دارد، اما برای بخش قابل‌توجهی از اقلیت‌های قومی و زبانی در ایران، این اقدام تنها نشانه‌ای برای به یادگار گذاشتن یک سایت تاریخی خواهد بود؛ مثل ماندگار کردن یک اثر تاریخی هم‌چون سفالینه‌ای به جا مانده از شهرسوخته در موزه‌ها است.

EnglishGermanPersian