به پدر حدیث نجفی فشار آوردند بگوید بر اثر مرگ مغزی مرده

ایران امروز

حدیث نجفی، جوان ۲۲ ساله اهل مهرشهر کرج، یکی دیگر از جان‌باخته‌های اعتراض‌ها به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی است. او با برخورد گلوله ساچمه‌ای به صورت و گردن و قفسه سینه و از شدت جراحات جان باخت و خانواده او را برای اخذ تعهد مبنی بر مرگ طبیعی تحت فشار گذاشته بودند.

عاشق رقص، عاشق موزیک، عاشق شادی بود…

به دوربین نگاه می‌کرد، می‌خندید، می‌رقصید، لباس‌های رنگی و شاد به تن می‌کرد، از هر لحظه زندگی لذت می‌برد و سعی داشت آنها را ثبت کند. این تصویری است اگر به صفحه تیک‌تاک و اینستاگرام حدیث سری بزنید خواهید دید، دختری که شور زندگی در او جریان داشت.

دوستان‌اش او را دختری شاد، رها و مستقل توصیف می‌کنند، و این روزها ویدیو کوتاه ۶ ثانیه‌ای که در جریان اعتراض‌ها به کشته شدن مهسا (ژینا) امینی، موهای طلایی‌اش را می‌بندد، انگار دارد آماده رزم می‌شود، آماده می‌شود تا با سال‌ها سرکوب و پنهان شدن پشت «حجاب اجباری» و همان نیروهای امنیتی سرکوب‌گری که مهسا را به سوی مرگ سوق دادند، رو در رو بجنگد.

نام او حدیث نجفی است، یکی دیگر از جان باخته‌های اعتراض‌های به کشته شدن مهسا امینی. حدیث نجفی چهارشنبه‌شب ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، حوالی ساعت ۲۰ در بلوار ارم مهرشهر کرج، از جانب نیروهای امنیتی مورد اصابت گلوله ساچمه‌ای قرار گرفت و جان باخت.

یک منبع آگاه، از بستگان حدیث نجفی به زمانه گفت او حدود ساعت ۱۹:۳۰ شب برای شرکت در اعتراض‌ها از خانه بیرون رفت، با وجود این‌که مادرش بسیار نگران بود: «حدیث بیرون رفت، ولی مادرش دل‌اش شور می‌زد و مدام با او تماس می‌گرفت، تا این‌که حدیث کلافه شد و گوشی‌اش را از دسترس خارج کرد. بعد یکی از خط حدیث تماس گرفت و گفت که تیر خورده و الان در بیمارستان قائم است.»

به خانواده حدیث نجفی گفته شد که او در اتاق عمل است، اما زمانی که خانواده به بیمارستان قائم رسید، متوجه شدند حدیث جان باخته و پیکرش در سردخانه است. بیمارستان قائم در هشت کیلومتری بلوار ارم قرار داد.

گلوله‌های ساچمه‌ای به بالا تنه، یعنی، قفسه سینه، گردن و صورت حدیث نجفی برخورد کرده است. منبع آگاه زمانه در این باره می‌گوید: «صورت و بدن‌اش بیش از ۲۰ گلوله ساچمه‌ای خورده بود، بالای ابرو، روی لپ، زیر لب، روی گردن و دور تا دور سینه. خانواده وقتی هنگام خاکسپاری کفن را برای خاک‌سپاری باز کردند دیدند که همه بدن‍اش سوراخ سوراخ است…»

بر اساس تصاویری که به دست زمانه رسیده است، بر اثر برخورد گلوله‌های ساچمه‌ای لب‌ها، بینی و گردن حدیث نجفی دچار جراحات شدید و پارگی شده است. بر روی قفسه سینه و دست‌های او نیز آثار جراحات گلوله‌های ساچمه‌ای پیداست. پر واضح است تیراندازی از فاصله نزدیک صورت گرفته است.

بُرد تفنگ‌‌های ساچمه‌زن، همانند آنهایی که توسط یگان ویژه در ایران مورد استفاده قرار می‌گیرد با کالبیر ۱۲، عموما ۱۰۰ متر است. بر اساس جراحات شدید روی صورت و گردن حدیث نجفی که جزو نقاط حساس بدن به شمار می‌آید، مشخص است شلیک از فاصله نزدیک احتمالا کم‌تر از ۵۰ متر صورت گرفته است.

پیکر حدیث نجفی تا روز جمعه یکم مهر به خانواده تحویل داده نشد. نیروهای امینی خانواده این جان باخته‌ها را برای اخذ تعهد تحت فشار گذاشته بودند:

«حتی موقع تحویل پیکر به پدر حدیث توهین کردند و او را هُل دادند، اما او قبول نکرده بود که تعهد بدهد و برای این‌که ساکتش کنند به او قرص آرام‌بخش قوی زدند به صورتی که حتی دیگه نمی‌توانست راه برود و حرف بزند. می‌خواستند او را وادار کند که بگوید حدیث سکته مغزی کرده است.»

جمعه یکم مهرماه پیکر حدیث امینی در گورستان «بهشت سکینه» کرج، قطعه ۲۹ ردیف ۲۵ به خاک سپرده شد.

یک منبع دیگر و از نزدیکان حدیث نجفی، ضمن تایید این موضوع گفت، نیروهای امنیتی از خانواده این جان‌باخته خواسته‌اند به هیچ عنوان نگویند که بر اثر تیراندازی کشته شده، بلکه باید اعلام کنند به مرگ طبیعی مُرده است:

«[پیکر] حدیث را تحویل ندادند تا تعهد گرفتند که موضوع رسانه‌ای نشود و بگویند به مرگ طبیعی بود. حتی سر خاک هم [نیروهای امنیتی] اجازه ندادند با صدای بلند داد بزنیم و گریه کنیم تا حداقل سبک شویم.»

به گفته این منبع در طی مراسم خاک‌سپاری نیروهای امنیتی حضور داشتند.

حدیث نجفی متولد ۱۵ آبان ۱۳۷۸ بود، تنها یک ماه و نیم با تولد ۲۳ سالگی‌اش فاصله داشت.

به گفته یکی از دوستان نزدیک حدیث، او دختر مستقلی بود و در رستوران “ایران اعیون”، واقع در بلوار ارم مهرشهر کرج کار می‌کرد.

حدیث دو خواهر بزرگ‌تر و یک برادر کوچک‌تر از خودش داشت و فرزند سوم خانواده بود. او دارای دیپلم طراحی دوخت بود.

این دوست نزدیک حدیث نجفی درباره شخصت او به زمانه گفت: «یک دوست پر انرژی و همیشه خوشحال بود که امکان نداشت کنارش حالت بد باشد. همیشه خنده روی لبانش بود، همیشه طرفدار حق بود و اجازه نمی‌داد هیچ‌کس هیچ‌کجا به او زور بگوید یا حتی به ما زور بگوید. حتی یک بار از من دفاع کرد… مثل همان شبی که رفت از حق دفاع کند و شهید شد… عاشق رقص، عاشق آهنگ، عاشق شادی بود…»

EnglishGermanPersian