ماهنامه سیاسی و مدنی قدرت حق

ماهنامه سیاسی و مدنی قدرت حق

نشریه مستقل هواداران حقوق بشر

 

ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساسات و … ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و…) انسان ها هستیم.

برای آگاهی در زیر چند ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر را اعلام می کنیم

 

 

ماده 22: حق امنیت اجتماعی

هر کس به عنوان عضو اجتماع ، حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به وسیله مساعی ملی و همکاری بین المللی ، حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خود را که لازمه مقام و نمو آزادانه شخصیت اوست با رعایت تشکیلات و منابع هر کشور به دست آورد.

ماده 23: حق امنیت کار

الف) هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید ، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد.

ب) همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی ، اجرت مساوی دریافت نمایند.
پ) هر کس که کار میکند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذیحق می شود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تامین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی، تکمیل نماید .

ت) هر کس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیه ها نیز شرکت کند.

زنان آزاد برابر با جامعه آزاد

سحر حاجی قادری مرحومی

فرودستی زنان و ستم بر آنان همواره و بعضا به صراحت توسط توجیهات الهیاتی،اسطوره‌ای و زیست‌شناسی و روان‌شناسی تایید شده است و ما تا قرن‌ها این فرودستی زنان را یک امر طبیعی و عادی قلمداد می‌کردیم و همواره برتری مردان بر زنان را به عنوان یک امر مقدر و از پیش تعین‌شده می‌دانستیم.

به دشواری شواهدی را دال بر تبیین تاریخی این نابرابری در اختیار داشتیم و حتی با ورود به عصر جدید و مسافرت مبلغان مذهبی و جهان‌گردان و فاتحین به سراسر نقاط جهان، با حیرت بسیاری از این افراد در مواجهه با تنوع جایگاه زنان روبرو می‌شویم. به عنوان مثال  کریستف کلمب در سفرش که به کشف قاره‌ی آمریکا منجر شد با حیرت زنانی را می‌یابد که جایگاه بهتری نسبت به مردان قبیله‌ی خویش داشتند و با سینه‌های عریان بدون این‌که هیچ مردی نگاه متجاوزانه‌ای به آنان داشته باشد، در مزارع و بیشه‌ها و جنگل‌ها به کار طاقت‌فرسای تامین معاش می‌پرداختند. در نتیجه حتی برای اروپاییان آن زمان نیز وضع زنان و جایگاه فرودست آنان امری مسلم پنداشته می‌شد.اما تفاوت زنان در نقاط مختلف جهان عده‌ای را بر آن داشت تا تاریخ سیر و تحول جایگاه زنان و تفاوت‌های مشخص و گاه حیرت‌آور زنان در جوامع مختلف بشری را بررسی کنند و دیگر اسطوره‌ی زنان فرودست و توجیهات طولانی‌مدت در این‌باره نمی‌توانست جواب‌گوی این تفاوت‌های تاریخی زنان در جوامع مختلف باشد.

سیمون دوبوار به درستی در کتاب معروف خود «جنس دوم» بر این مسئله انگشت می‌گذارد که زنان آمازون سینه‌های خود را می‌بریدند تا بتوانند بهتر در نبردهای خونین همراه با مردان قبیله‌ی خویش حاضر شوند و توجیهات روان‌شناسی و زیستی زنان «رمانتیک» و «جنس ضعیف» محلی از اعراب نداشتند، چرا که تفاوت‌های بیولوژیکی در وضع حمل و تولید مثل – که سیمون دوبوار آن را استمرار زندگی نوع بشر می‌داند – بر وضع زنان را نمی‌شد با توجیهات ضد‌بشری نابرابری بین دو جنس برتر و فروتر توجیه کرد، بل‌که بلعکس دوام نوع بشر از طریق  زنانی که همواره فرزندان خود را به دوش می‌کشدند و کار طاقت‌فرسای آنان در شرایط ناگوار و نقش آنان در پیشرفت مادی و معنوی بشر، میسر گردیده است.

به عنوان نمونه سیمون دوبوار در همین کتاب از اسطوره‌ی زنان به عنوان الهگان زمین نام می‌برد که در کار دسته‌جمعی و اشتراکی مردان و زنان در زمین‌ها و مزارع کشت و تولید از الهگان زنان مدد گرفته می‌شد. در همین‌جا و در صحنه‌ای مهیج دوبوار ادامه می‌دهد که هنگام فصل بذرپاشی و آمادگی زمین زنان شب هنگام به دور زمین می‌رقصیدند تا باروری زمین و محصولات زیستی انسان را ضمانت کنند و مشاهداتی از این دست که هرچه بیشتر محققان را به این سمت کشاند که باید از چنبره‌ی توجیهات روان‌شناسی و زیست‌شناسی و اسطوره‌پردازی در خصوص نابرابری زنان بیرون رفت. بایستی تاکید می‌شد که زنان در مقاطع مشخص تاریخی نسبت به مردان در جایگاهی فرودست قرار گرفته‌اند و بر این مسئله جز از طریق بازشناسی تحولات تاریخی نوع بشر نمی‌توان پرتوافکنی کرد. در این میان یافته‌های مردم شناسی مورگان از اهمیت خارق العاده‌ای برخوردار است، چرا که به طور مشخص در ضمن بررسی مرحله‌بندی حیات زیستی بشر بر مبنای مردم‌شناسی به صورت‌بندی‌های تکان‌دهنده و متفاوتی نائل آمد. امری که پس از دو قرن هم‌چنان تکان‌دهنده و حیرت‌آور محسوب می‌شود، چرا که باورهای مسلم پذیرفته شده‌ی جمعی و برتری مردان را به عنوان یک الگوی خدشه‌ناپذیر در بیش‌تر جوامع به چالش طلبید و به یکی از کشف‌های مهم خود در زمینه‌ی مقدم بودن تسلط اشکال تیره‌ی مادری بر تسط طولانی بعدی تیره‌ی پدری رسید.ا

همیت کار مورگان بررسی جداگانه و مفصلی می‌طلبد و ذکر تنوع اشکال خانواده و زیست بشری در این متن مجالی نمی‌یابد اما به عنوان نمونه می‌توان از مشاهده‌ی آرتور رایت مبلغ مذهبی  در مورد خانواده‌های ایروکوئی‌های سنکا نام برد که زنان بر تقسیم کار درون جوامع خود حکم‌رانی می‌کردند و اگر مردان این قبایل از وظایف محول شده بدانان در تقسیم کار  کوتاهی می‌کردند، توسط زنان قبیله طرد می‌شدند و به ناچار باید تیره‌ی دیگری را می‌پذیرفتند.

باکوفن نیز در کشف‌های برجسته‌ی خود در خانواده‌های اشتراکی تفوق زنان و جایگاه برتر آنان بر مردان را اثبات می‌کند و این نکته‌ی حائز اهمیت که کار طاقت‌فرسای زنان در دوره‌های اولیه برای زنان احترام ویژه‌ای در بین مردان قبیله را به ارمغان می‌آورد. باکوفن در ضمن تحول اشکال خانواده و گذار از خانواده‌های اشتراکی به تک‌همسری را ساخته‌ی خود زنان می‌داند در حالی که یکتاهمسری در مراحل بعدی به ظاهر تحولی مردانه محسوب می‌شود که تک همسری را تنها برای زنان و چندهمسری را برای مردان را تا سده‌های طولانی حفظ کرد که این را باکوفن به درستی سست شدن پایه‌های اقتصاد اشتراکی می‌نامد.

فردریش انگلس در کتاب خود «منشا خانواده و مالکیت خصوصی و دولت» مالکیت خصوصی و ازدیاد ثروت را سرآغاز برتری مردان و برتری تیره‌ی مادری را به طور ضروری منسوخ شده می‌داند.

این اشاره‌ی گذرا به این تحولات که در جاهای دیگر مفصل و دقیق و علمی به آن پرداخته شده است در این متن فقط تا جایی مورد استفاده قرار می‌گیرد که اسطوره‌های طبیعی تسلط مردان بر زنان و فرودستی جاویدان زنان در تمام اعصار را این ملاحظات انقلابی فرو ریزد.

این خصلت‌های دوران‌ساز که در عصر جدید بر اثر تحول در نهادهای اجتماعی و میزانی از رفاه و ثروت اجتماعی، تلاش‌های سیاسی و حقوقی عمده و بزرگ در اعاده‌ی جایگاه زنان و رسیدن به برابری حقوقی و سیاسی و اقتصادی صورت گرفت، برابری مردان و زنان را بعضا در کشورهای متمدن اروپایی به همراه آورد.

هرچند که در یک بررسی دقیق‌تر و عمیق‌تر این میزان برابری زنان و مردان، نمی‌تواند به مثابه‌ی به انجام رسیدن و تکامل نهایی این برابری به شمار آید. چرا که زنان هم‌چنان تا رسیدن به جایگاه انسانی و شایسته، فاصله‌ی زیادی دارند و مردسالاری که رسمی وابسته به اعصار کهن است و در تکمل بشری نقش بازدارنده دارد و هنوز حتی در متمدن‌ترین کشورها نفس می‌کشد، به ضرورت باید برچیده شود.این تلاش برای توسعه و ترقی جایگاه برابر زنان در دنیای متمدن جدید و ثروت‌های عظیم اجتماعی و ازدیاد و فراوانی رفاه و آسایش بشری، پایه‌های مادی محکمی را برای غلبه بر مردسالاری و برتری جنس مذکر که تحقیقا محصول اجبارات و الزامات نابرابری اجتماعی بوده است، فراهم می‌سازد. باید تلاش‌های مضاعفی را برای یگانگی انسانی زن و مرد در کالبد اجتماعی نوع بشر، صورت داد، که در عمل چنان که شایسته‌ی نوع بشری باشد زنان هم‌چنان بعد از سده‌ها مبارزه‌ی خون‌بار در جایگاه فرودست قرار دارند و توسط ابزارهای جدید از هر طرف مورد سلطه و ستم قرار می‌گیرند و ایدئولوژی‌های ارتجاعی در سراسر دنیا حتی در بخش‌های متمدن جهان کنونی هم‌چنان برج و باروی ستم مردان بر زنان را بر کالبد خود زنان استوار کرده‌اند.

هرچند به درستی نمی‌توان دستاوردهای مادی و معنوی جایگاه انسانی زنان را در پرتوی مبارزات خونین و حتی قانونی و مدنی در جهان نادیده گرفت و در این میان نقش پیشروی زنان در تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی در یکی دو قرن اخیر ما را هرچه بیشتر به این سمت و سو سوق می‌دهد که نقش زنان به مثابه‌ی نیروی تغییر و اعاده‌کننده‌ی حقوق انسان تااین پایه که تکامل و سعادت کل بشری را به ارمغان می‌آورد، مورد تاکید قرار بگیرد. خصوصا در زمانه‌ی ما در خاورمیانه، زنان هم‌چنان مورد تجاوز و تعدی قوانین و نهادهای ارتجاعی مردسالارانه قرار می‌گیرند و شاهد خشونت گسترده‌ی خانوادگی و سیاسی و اجتماعی بر زنان در سراسر جهان هستیم.

در ایران نیز با انواع ابزارهای سرکوب و حجاب اجباری و سنگسار و توهین و تحقیر همه‌جانبه و در ضدانسانی‌ترین شکل زنان به زنجیر پوسیده‌ی تبعیض و نابرابری بسته شده‌اند و در بازارهای بنیادگرایی مانند بردگان و کنیزان به فروش می‌رسند یا در سخن‌رانی‌های مسئولان زن‌ستیز عقب‌مانده در ایران از آن‌ها به عنوان دیوزنانی نام برده می‌شود که انواع مفاسد اقتصادی و اجتماعی به «بی‌عفتی و فساد» آنان نسبت داده می‌شود و در سراسر جراید و روزنامه‌های این بانیان تباهی و فساد، برای استمرار ایدئولوژی زن‌ستیزانه‌شان که در برابر رشد آگاهی زنان ایرانی، کاخ‌های ستم خود را فرو ریخته می‌بیند، انواع ستمگری بر آنان توجیه می‌شود و دعوت به قتل و خشونت خانوادگی و اسید پاشی به صراحت لهجه شنیده می‌شود!

کارگران زن شیکاگو که در قرن نوزدهم قدرت تبعیض‌گر را به جنگ طلبیدند و زنان کارگر پطروگراد که علیه استبداد تزاری بپاخواستند و نقش زنان در انقلاب ۱۳۵۷ و جنبش حق‌طلبی زنان در زیر سایه‌ی مردسالاری حکومتی تنها نمونه‌های اندکی از انواع گسترده‌ی حرکات زنان به عنوان نیروی تغییر هستند. در ایران که زنان از حقوق ابتدایی مانند حق تحصیل و انتخاب محل سکونت و شرکت در مسابقات ورزشی بدون اجازه‌ی همسر محروم گشته‌اند، پاشنه‌ی آشیل نهادهای زن‌ستیز در این چند دهه‌ی گذشته تنها و تنها خود زنان هستند و در برابر سیلاب آگاهی زنان چاره‌ای جز این نمی بینند که در تقویت ایدئولوژی زن‌ستیزانه برآیند که با انواع نهادهای سرکوب‌گر و ارتجاعی مورد محافظت قرار می‌گیرد، با این حال زنان ایرانی هم‌چنان در سیمای فعالین حقوق بشر و فعالین عرصه‌ی حق‌طلبی زنان و پیشروان سیاسی خود نیروی قابل اتکایی برای برچیدن نهادهای ارتجاعی و انواع اشکال ستم‌گری محسوب می‌شوند.

وضعیت زنان در اقوام مختلف ایران

حلیمه حسن سوری

زنان و دختران ایرانی خصوصا در مناطق محروم تا چه اندازه با حقوق خود آشنایی دارند؟

چه عواملی باعث شده آنها با حقوق شان آشنا نباشند و یا اگر آشنا هم هستند مطالبه گر حقوق شان نباشند و از حق خود بگذرند؟

در اینجا قصد دارم به عواملی اشاره کنم که مانع رسیدن زنان ایرانی خصوصا در اقوام مختلف به حقوق شان شده است.

شرایط زنان در شهرها و اقوام مختلف یکسان نیست.

طبق تحقیقات انجام شده، جامعه شناسان به این نتیجه رسیده اند که هر چه زنان در فعالیت های اجتماعی بیشتر مشارکت داشته باشند و با دنیایی خارج از محیط زندگی خود در تعامل باشند و تحصیلات و سواد بیشتری داشته باشند بیشتر با حقوق خود آشنا می شوند و در قیاس شرایط خود با جوامع دیگر بالطبع مطالبه گر حقوق خود خواهند شد یا حداقل با حقوق شان آشنا می شوند.

تا وقتی یک شخص در محیط بسته و در جامعه بشری کوچک رشد می کند و حتی در کشور خود با مناطق دیگر و شهرهای بزرگتر در تعامل نیست دنیای او به محل زندگی خودش محدود میشود و دنیایی خارج از آن محل را تجربه نمی کند که با زندگی خود قیاس کند بنابراین طبق فرهنگ و سنت همان محل رشد میکند و حتی ضایع شدن حق اش برایش امری طبیعی میشود چرا که از وقتی چشم به این دنیا گشوده است مادر بزرگ، مادر و زنان خانواده را دیده که به یک شیوه مشخص زندگی کرده اند و به پایمال شدن حقوق شان عادت کرده اند و به همین صورت فرزندان دختر هم از آنان الگو برداری میکنند و تا وقتی با دنیای خارج از محیط زندگی در تعامل نباشند هیچگاه با حقوق خود آشنا نمیشوند و در خیلی از مناطق محروم حتی وسایل ارتباط جمعی هم وجود ندارد که از آن طریق با سایر بخش های جامعه آشنا شوند و حتی اگر تعداد کمی هم با حقوق شان آشنا شوند برای مطالبه آنها باید با سنتهای حاکم بر محیط زندگی خود بجنگند.

یکی از عواملی که در ایران مانع رسیدن زنان یه حقوق شان می شود قوانین اسلامی مصوب در جمهوری اسلامی است که حق طلاق ، حق حضانت فرزند، حق سفر کردن و داشتن پاسپورت، حق انتخاب محل زندگی، حق انتخاب شغل را از زنان میگیرد و همه اینها در صورت رضایت شوهر برای زنان میسر میشود و این مسائل در شهرها و اقوامی که فرهنگ مردسالارانه دارند بیشتر خود را نشان می دهد و همچنین طبق قوانین اسلام مرد مجاز به چند همسری است و این خود یک عاملی است که موجب تحقیر شدن، کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس در زنان ،افسردگی و اسکیزوفرنی و خودکشی در زنان میشود.

علاوه بر دین، مذهب هم در ضایع شدن حقوق افراد تاثیر گذار است. از آنجا که مذهب اصلی در جمهوری اسلامی مذهب شیعه است و ما در ایران افراد سنی مذهب زیادی خصوصا در اقوام کرد و بلوچ داریم زنان در این اقوام علاوه بر اینکه محدودیت هایی به خاطر زن بودنشان از طرف جامعه مرد سالار دارند به خاطر داشتن مذهب سنی هم از طرف جمهوری اسلامی فشار و تبعیض بیشتری را هم در این زمینه متحمل     می شوند.

با وجود اینکه طبق ماده ۱۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر حق آزادی انتخاب همسر حقی همگانی است ولی بسیاری از دختران در ایران در مناطق محروم و در اقوام کرد و لر و بلوچ از این حق هم محروم هستند و تن به ازدواج های اجباری زودهنگام در سنین پایین می دهند بدون آنکه از قبل همسر خود را دیده باشند و آشنایی از قبل با او داشته باشند به خواست پدر خانواده یا افراد ذکور خانواده مجبور به ازدواج میشوند و گاها این ازدواج ها به علت مشکلات اقتصادی خانواده ها است که از پس هزینه فرزندان برنمی آیند.

 و همین امر عواقب بسیاری را برای زنان و دختران به دنبال دارد از جمله خودکشی و خودسوزی و افسردگی و….

چرا که در فرهنگ مردسالار آن مناطق به محض اینکه اختلافی در زندگی زناشویی ایجاد شود زنان خصوصا در سنین پایین توان تحمل مشکلات را ندارند و یا به دلیل فقر و مشکلات اقتصادی، بیکاری همسر، اعتیاد همسر، کتک خوردن و آزار جسمی،امیدی به ادامه زندگی ندارند و از آنجا که در فرهنگ خانواده ها اینطور جا افتاده که طلاق را زشت تلقی میکنند و به اصطلاح دختر باید با لباس سفید به خانه بخت برود و با کفن سفید آن خانه را ترک کند.

 و دولت هم که حمایتی از زنان بی پناه نمیکند و زنان تنها راه خلاص شدن از مشکلات را خودکشی میدانند و خودشان را به این صورت نجات می دهند خصوصا زنان در شهرهای ایلام، کرمانشاه ، کهکیلویه و بویراحمد، خوزستان و لرستان بیشترین آمار خودکشی را در کشور به خود اختصاص دادند.

آن بخشی از زنان هم که به زندگی مشترک ادامه میدهند گاها به دلیل کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و نبود پزشک متخصص موقع زایمان از دنیا میروند.

یکی دیگر از مشکلات زنان در اقوام مختلف این است که با توجه به فرهنگ مردسالاری مردها به راحتی این امکان برایش فراهم است که زن را بدون هیچ حق و حقوقی طلاق داده و یا بدون طلاق خانواده را رها کرده و خبری از او نمیشود و زن ها با وجود چندین بچه از ترس آبروی خانوادگی اقدامی نمی کنند و گاها در سنین پایین زن سرپرست خانوار شده و با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند.

با وجود اینکه زنان در زمینه دامداری و کشاورزی و تولید صنایع دستی و در کنار آن امور منزل و بچه داری پا به پای مردان کار میکنند و فشار زیادی را متحمل میشوند ولی اجازه مشارکت در امور اجتماعی به آنها داده نمیشود و با حقوق خود آشنایی ندارند و اگر بخشی از زنان آگاه و تحصیلکرده تلاش کنند که زنان دیگر را با حقوق خود آشنا کنند به طو مثال در سیستان و بلوچستان با مخالفت های گروهی به نام مولوی ها مواجه میشوند.

 که این گروه به خاطر نزدیکی سیستان و بلوچستان با افغانستان و پاکستان  و تاثیر پذیری از طالبان تعصبات خشک مذهبی علیه زن دارند و آن را در همه جامعه اشاعه می دهند و مخالفت با آنها مخالفت با مذهب تلقی میشود.

و از طرفی هم اگر دختران بخواهند به خواست خود و بدون رضایت خانواده با شخص مورد علاقه خودشان در ارتباط باشند قربانی قتل های ناموسی میشوند.

در شرایطی که در جوامع اروپایی دولت و جامعه خود را موظف میدانند که از زنان بی پناه و آسیب دیده حمایت کنند و به آنها کمک کنند و مشاوره دهند که جایگاه خود را در جامعه پیدا کنند جمهوری اسلامی مخالفت خود را با سند ۲۰۳۰یونسکو اعلام میکند و آنرا به دلیل هدف تساوی جنسیتی ،مغایر با شئون اسلامی و همچنین توطئه غربی ها قلمداد میکند.

با توجه به اینکه فعالان جنبش زنان بیشتر در شهرهای بزرگ فعالیت دارند و رسانه ها هم دولتی هستند و اخبار جنبش زنان را انتقال نمی دهند از این رو راههای ارتباطی بین زنان در شهرهای بزرگ و زنان در مناطق محروم در اقوام مختلف وجود ندارد و جنبش ها به طبقات پایین جامعه نفوذ نمیکند و از طرفی هم سرکوب های حکومت مانع پیشروی فعالیت های زنان در زمینه مطالبه حقوق شان میشود بنابراین با همه این مسائای که مطرح شد خوب است که زنان در شهرهای بزرگ و در اقشار مرفه و تحصیلکرده جامعه  با زنان دیگر در مناطق محروم  در ارتباط باشند.

  و از خواسته های آنها مطلع شوند و مطالبات آنها را هم مطرح کنند چرا که این خودکشی و خودسوزی ها مانند فریادی است که از ما کمک می طلبد که از وقوع فجایع جلوگیری کنیم.

مجازات اعدام

اکبر قبادی چقاکبودی

آیا اعدام امری بازدارنده است برای عدم تکرار کارهای ناشایست و هنجارشکن  عده ای درجامعه؟ یا انتقامجویی برخی است از بعضی دیگر ؟ و  یا مجازات عده ای برای ترساندن و ارعاب عده ای دیگر؟ اگر به تاریخ اعدام  نگاهی بیفکنیم ، متوجه میشویم که مجازات مرگ را انسانها در ابتدا خود برای خود در نظر میگرفتند .در دوران نخستین  پدرسالاری، نه ملتی در کار بود  و نه دولتی. دوران  خانوادۀ  بزرگ بود و بس. رئیس طایفه، مانند هر جامعه‌ای از این نوع، سرنوشت مرگ و زندگی اعضای جمع را در دست داشت. این رویه ادامه داشت تا زمانیکه جمعیت افزایش پیداکرد و تشکیل دولتها صورت گرفت. پس از آن ، چشم دربرابر چشم وجان دربرابر جان ، تعیین نوع  مجازات گردید.اما دراین فواصل مذاهب گوناگون هریک به گونه ای ستاندن جان را تبلیغ میکردند و آن را مجاز میشمردند. تمامی مذاهب چه به هنگامی که خود صاحب قدرت بودند و یا در رکاب صاحبان قدرت ، از اعدام و کشتن بعنوان محکمتر شدن پایه های قدرت و اجرای احکام الهی و خداوندی استفاده میکردند. از حق  حیات برای آدمی دم میزدند اما نابودی انسانها را هم در برنامه کار خود داشتند. در  ادیان ظاهرا  به موضوع «حق حیات» پرداخته شده  و هر کدام به نحوی پیروان‌شان را به صیانت از«حق حیات» افراد جامعه سفارش کرده‌اند. با این وجود در احکام همه ادیان، مجازات مرگ و اعدام به رسمیت شناخته شده است. اما مجازات اعدام به رفتارهایی که به نحوی سالب حق حیات (مانند قتل) هستند، منحصر نشده و در مواردی نیز برای مواردی دیگر در نظر گرفته شده است. اما مگر سلب  حق حیات شامل گرفتن جان هرانسانی نمیشود؟ پس چگونه است که برای انسان حق حیات قایل هستند اما حق آزادی بیان و اندیشه و انتخاب خیر؟ با این تفسیر می بینیم که  داشتن حق حیات در مورد هرانسانی صدق نمیکند، و ادیان در طبقه بندیهای خود قایل به وجود شرایط خاصی  در حق حیات افراد هستند. هرگاه فردی مطابق احکام دینی عمل کند ، چون و چرا و پرسش نکند، منتقد اشتباهات و جنایات مسؤلان دینی نباشد، سر بزیر افکند و اطاعت محض داشته باشد، با آن جنایات عملا همراه باشد، مجیز زور و زر و تزویر را بگوید و بر همه حق کشی ها و بی حقوقی ها در مورد تک تک مردم چشم ببندد و پنهانکاری کند، حق حیات دارد و در غیر اینصورت حذف فیزیکی میشود. در ایران امروز ، مفهوم «جرم» در بسیاری از مواقع با « گناه » درآمیخته است؛ « مجازات » یک دستور شرعی ثابت و از پیش‌ تعریف‌شده‌ی الهی قلمداد می‌شود – دستوری که قرار نیست الزاماً نسبتی با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگیِ جامعه داشته باشد و یا با این تحولات تاریخی ارزیابی شود، از سوی دیگر، در اعمال مجازات‌ها ، نگاه گناه آلود  شرع به فرد تا بدانجاست که  گفته می‌شود اعمال مجازات‌ها در درجه‌ی نخست به سود خود مجرم (گناه‌کار) است. مجرم و گناه‌کار در همین جهان مجازات می‌شود تا در « آخرت » جزای الهیِ کم‌تری را تحمل کند.

اساس قانون  در حوزه حقوق کیفری یا جزا در جمهوری اسلامی ایران « قانون مجازات اسلامی » است.  ویرایش چهارم این قانون، بعد از سه دهه اجرای آزمایشی بدون اینکه تک تک مواد آن هرگز به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد در سال ۱۳۹۲ به شکل فله ای تصویب شد.

ماده ۲۷۹- محاربه عبارت از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آنها است، به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد.

ماده ۲۸۲- حد محاربه یکی از چهار مجازات زیر است: الف- اعدام، ب- صلب، پ- قطع دست راست و پای چپ، و ت- نفی بلد. ماده ۲۸۳- انتخاب هر یک از امور چهارگانه مذکور در ماده ۲۸۲ به اختیار قاضی است.. ماده ۲۸۶- هرکس به‌طور گسترده، مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احراق و تخریب، پخش مواد سمی و میکروبی و خطرناک یا دایر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آنها گردد به گونه‌ای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی، یا سبب اشاعه فساد یا فحشا در حد وسیع گردد مفسد فی‌الارض محسوب و به اعدام محکوم می‌گردد.

ماده ۲۸۷- گروهی که در برابر اساس نظام جمهوری اسلامی ایران، قیام مسلحانه کنند باغی محسوب می‌شوند و در صورت استفاده از سلاح، اعضای آن به مجازات اعدام محکوم می‌گردند.

در ویرایشهای  نخست این قانون مجازاتی بنام بغی پیش بینی نشده بودو در فقه و کلام شیعه نیز  مجازاتی بنام بغی وجود ندارد. حکومت مستقر با باغی در میدان جنگ روبرو می شود، و جنگ تا انهدام مقر و تشکیلات بغات ادامه پیدا می کند. اما جمهوری اسلامی ایران اولا بغی را به حدود شرعی افزوده، ثانیا بغی را از مقابله با ائمه خود به مقابله با ولایت فقیه گسترش داده است.محارب معادل راهزن سر گردنه و گانگستر و تروریست،  فردی است که مسلحانه امنیت جامعه و مردم را تهدید کند. بر اساس ویرایشهای قبلی این قانون طی بیش از یک ربع قرن چند هزار مخالف سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی  حتی غیرمسلح به عنوان محارب اعدام شده اند. اکنون هم قضاتی که اکثریت آنان مجتهد مطلق نیستند و فاقد حداقل دانش حقوقی و تجربه قضایی هستند اجرای ماده ۲۸۲ را به عهده دارند. اما شاهکار قانون نویسی  در ماده ۲۸۶ اتفاق افتاده است. افساد فی الارض مجازاتی مجزا از محاربه نیست.  بر اساس این ماده گل و گشاد، جمهوری اسلامی می تواند هر کس را بخواهد به اتهام مبهم و کشدار افساد فی الارض اعدام کند. عبارت «جرائم علیه تمامیت جسمانی افراد» که چند بار در این ماده قانونی تکرار شده از مضحکه های حقوق کیفری معاصر است . مشکل اصلی مجازات اعدام در جمهوری اسلامی سه امر است: تلقی دینی سنتی (ارتجاعی)، قوانین کارشناسی نشده و ضد حقوقی، اجرای ظالمانه همان قوانین.

آنچه بنام حکم قوانین شرعی  بر علیه فعالان مدنی  و حقوق  بشری در ایران  ، توسط حکومت دینی جمهوری اسلامی ایران اعمال میشود کاملا ضد انسانی و متناقض است  با  اصل 3 اعلامیه جهانی حقوق  بشر: ” حق حیات “ و مادهٔ ۶ کنوانسیون بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی:

” حق زندگی از حقوق ذاتی شخص انسان است. این حق باید به موجب قانون حمایت شود. هیچ فردی را نمی‌توان خودسرانه از زندگی محروم کرد.”. و بند اول ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک : “کشورهای عضو باید تضمین کنند که هیچ کودکی نباید تحت شکنجه یا سایر رفتارهای بی رحمانه، غیرانسانی و اهانت آمیز قرار گیرند و در ضمن نه مجازات اعدام و نه حبس ابد بدون‌ امکان‌ بخشودگی‌ را نمی‌توان‌ در مورد کودکان‌ زیر 18 سال‌ اعمال‌ کرد.”

مقامات جمهوری اسلامی حتی کسانی را هم که به دلایل تغییر دین و پیروان سایر ادیان غیررسمی بخصوص بهاییان، با عنوان ارتداد،  بازداشت و یا  اعدام میکنند، دلیل این امررا نه بخاطر  عقاید دینی آنان ،  بلکه  از جمله دلایل امنیتی، ذکر کرده اند. رفتار خشونت آمیز، غیرانسانی و ناعادلانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ، مصداق بارز نقض حقوق بشر و ناقض ارزش انسانی است . چنین  رفتارهای خشونت بار و تبعیض آمیزی،  علاوه بر اینکه موجب رسوایی بیشتر نظام حقوقی و قضایی حاکم بر جمهوری اسلامی می شود، وجدان اخلاقی و انسانی جامعه ایرانی را نیز عمیقا جریحه دار میکند. پس از انقلاب 57، یک رژیم واپسگرا ، به بهانه عدالت و پیشرفت، ده‌ها هزار شهروند ایرانی را به خاطر عقاید سیاسی و یا مذهبی شان زندانی، شکنجه و اعدام کرد، مردان و زنان و حتی آنانی  که هنوز کودک بودند. این کشتارها، مانند آنچه در همه رژیم های اقتدارگرای تشنه قدرت در طول تاریخ اتفاق افتاده، با اهدافی والا توجیه شده است. همزمان با معرفی قربانیان به عنوان موجوداتی پست و ضد انقلاب  و ضد دین و خدا و مستحق مجازات، جنایاتی که در قبال آن‌ها رخ داده از حافظه جمعی پاک شده تا مشروعیت طبقه حاکم حفظ شود. البته  تنها بخاطر  آمار ارایه شده درباره اینکه دقیقاً چند هزار نفر قربانی شده‌اند از اهمیت  چنین جنایت گسترده ای نمی‌توان کم کرد. در ورای  این آمار و ارقام، پدران و مادران داغدار، خواهران و برادران، همکلاسی ها و همکاران افراد قرار دارند. بهمین خاطر، خشونت اعمال شده بر یک نفر بر حلقه گسترده ای از جامعه تأثیر می‌گذارد و با تولید نوعی فرهنگ ترس و وحشت، به وسیله اعمال قدرت توسط نظام حاکم تبدیل می‌شود. این آسیب روانی عمیق ملی، تا به امروز بر زندگی ایرانیان سایه افکنده است. با وجود اعدام های گسترده در دهه اول پس از انقلاب، یک واقعه ای تاریخی ، به عنوان نماد افراط در آن سال‌ها، نقش پررنگ تری پیدا کرده است. در سال ۱۳۶۷ و با نزدیک شدن به پایان جنگ ایران و عراق، آیت الله خمینی با صدور فتوایی به مقامات حکومتی دستور داد تا “با خشم و کینه انقلابی خود” تکلیف زندانیان سیاسی را مشخص کنند. در تابستان آن سال، هزاران  زندانی سیاسی پس از محاکمه های قرون وسطایی در برابر “کمیته مرگ” و بسته به اینکه به الهیات سیاسی جمهوری اسلامی اعتقاد داشتند یا نه، پس از شکنجه های فراوان ، اعدام شدند و در گورهای دسته جمعی بطور پنهانی به خاک سپرده شدند، که از آن به جنایت علیه بشریت یاد میشود. از آن زمان تاکنون این اعدامها ادامه دارند و بر شدت و حدت آن نیز هرساله افزوده میشود و به نمادی برای این حکومت اسلامی تبدیل شده است چرا که  در واقع سیاست جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با مخالفین خود و مردم جامعه ” النصر بالرعب”  بمعنای ” پیروزی در ترساندن ” است. حاکمیتی که با زندانی کردن، شکنجه و اعدام شهروندانش آن‌ها را به سکوت وادار می‌کند، دولت قدرتمندی نیست. درست برعکس، چنین اعمالی نشانه ناتوانی و عدم قدرت و خود محکوم به شکست و فروپاشی است. جمهوری اسلامی ایران، سیاست انکار را برای پنهان کردن ردپای  جنایات  گسترده خود تاکنون به کار گرفته بود، اما در سالهای اخیر در کمال بیشرمی و وقاحت از اعدام مخالفان سیاسی و عقیدتی خود ابراز خوشنودی میکند و علیرغم تمام هشدارها و محکومیتهای مجامع بین المللی بخاطر نقض حقوق بشر ، به اعمال خونین خود ادامه میدهد. سران حاکمیت  باید نتایج اعمال خود را در نظر بگیرند و بدانند که فریاد عدالتخواهی در برابر جنایاتشان، بدون حسابرسی، به فراموشی سپرده نخواهد شد و دادگاهی به پهنای ایران عزیزمان برای رسیدگی به جنایات بیشمار این شکنجه گران و جانیان  ایجاد خواهد شد. در ایران آزاد فردا، ساختن یک فرهنگ مبتنی بر حقوق بشر، ایجاد فضای گفتگو، آشتی و بخشش، ملزم به بازیابی روانی قربانیان، ابراز ندامت خاطیان و برسمیت شناختن فجایع گذشته توسط عموم مردم ایران  است. هدف عدالت بازگرداندن انسانیت از دست رفته، هم برای قربانی شکنجه و هم برای شکنجه گر است. پایان دادن به انکار حقایق تاریخی، اولین قدم در راه پایان دادن به انکار حقوق بشر است.

وقتی سکوت کافی نیست

احمد حاجی قادری مرحومی

«چه اتفاقی دارد می‌افتد؟» این چیزی است که توئیتر برای دعوت از من به توئیت کردن می‌پرسد. با دقتِ تمام، ۲۴۵ حرف را کنار هم می‌چینم. سپس، به شک می‌افتم. کل‌شان را انتخاب و کات می‌کنم. توئیت را در جایی پِیست می‌کنم و انتشارش نمی‌دهم. در مورد حقانیت و اهمیت آن چند کلمه تردیدی ندارم. تنها دلیل منتشر نکردنش این است که اگر آن توئیت را بگذارم، احتمالاً هدف حمله‌ی ترول‌ها قرار می‌گیرم. و ممکن است به سازمانی که برایش کار می‌کنم نیز حمله شود. به دردسرش نمی‌ارزد. یا دست‌کم، این‌طور به نظر می‌رسد. اما نگرانی دیگری برایم پیش می‌آید. آیا با این خودسانسوری‌، در سرکوب آزادی بیان و ترویج دیدگاهی که خودم معتقدم باید به چالش کشیده شود، مشارکت کرده‌ام؟

فرضیه‌ای که می‌گوید سکوت معادل مشارکت در چنین امری است، محبوبیت زیادی دارد و اینشتین و مارتین لوتر کینگ نیز از جمله افرادی‌اند که در گفته‌های خود از آن پشتیبانی کرده‌اند.در نمایشگاهی که یک گروه حامی فلسطین برگزار کرده بود، یکی از افراد داوطلب این گروه به من گفت: «اگر هیچ کاری در مورد این بی‌عدالتی انجام ندهیم، با آن همدستی کرده‌ایم.» این سخن مؤثری است اما نمی‌تواند درست باشد.بی‌شمار بی‌عدالتی در سراسر جهان اتفاق می‌افتد. آن سخن را نگه دارید برای مشتی کنشگرِ تمام‌وقت و افراد حرفه‌ای که برای سازمان‌هایی مثل همین «ایندکس» کار می‌کنند. محدودیت وقت، برای اغلب ما متضمن این است که در مورد بسیاری از این بی‌عدالتی‌ها سکوت اختیار کنیم. با این حال، قصورهایی هستند که جرم محسوب می‌شوند. سخن نگفتن از یکی از هزاران بی‌عدالتی که در جهان اتفاق می‌افتد اما به شما مربوط نمی‌شود، با سکوت اختیار کردن در مورد اتفاقی که همین بغل گوش شما رخ می‌دهد، یکی نیست.

به یاد می‌آورم که چنین شرایطی را زمانی که در دوران دانش‌آموزی در تعطیلات کریسمس در یکی از فروشگاه‌های «چیلدرنز ورلد» کار می‌کردم تجربه کرده‌ام. در زمان استراحت، یکی از کارکنان فروشگاه به خانم کارمند جوانی که دورگه‌ی بریتانیایی-آسیایی محسوب می‌شد، گفت که خودش نژادپرست است. مکالمه‌ی عجیبی بود که در آن تهدید یا دشمنی علنی به چشم نمی‌خورد اما باز هم کاملاً غیرقابل قبول بود. چند نفری آنجا حضور داشتیم. هیچ‌کدام حرفی نزدیم و تردیدی هم نداشتیم که آن مرد آدم عجیب و غریبی است و احتمالاً مست است و به واقع، به کسی آسیبی نمی‌رساند. اما امروز با شرم به آن سکوتِ خودم نگاه می‌کنم. همه‌ی ما با سکوت خود تلویحاً تأیید کرده بودیم که آن‌چه او گفته بود در دسته‌ی حرف‌های قابل قبول قرار می‌گیرد. در عین حال، نتوانسته بودیم آن همکارمان را که از گروهی بود که معمولاً تحت تبعیض قرار می‌گیرند، خاطر جمع کنیم که کاملاً طرف او هستیم. بلکه بی‌تردید به رنج او افزوده بودیم.آن‌چه جی. ال. آستینِ فیلسوف به عنوان «کنش کلامی» از آن یاد می‌کند، قویاً به درک این موضوع کمک می‌کند. دیدگاه اصلی او در این زمینه بسیار ساده است: کلمات صرفاً اطلاعات را منتقل نمی‌کنند بلکه به واقع می‌توانند کاری هم انجام دهند. وقتی رئیسی به کارمندش می‌گوید: «تو اخراجی»، آن فرد کارش را از دست می‌دهد. وقتی یک مدیرِ مرد سخن زن‌ستیزانه‌ای به زبان می‌آورد، جایگاه زنان همکارش را خوار و خفیف کرده و برای دیدگاه‌های آنها ارزش کمتری قائل شده است. اطمینان ندارم که آستین در استنتاج از کنش‌های کلام نیز چیزی گفته باشد؛ یعنی در مورد کنش‌های سکوت. وقتی افراد با کلمات‌شان کاری انجام می‌دهند، نوع واکنش دیگران نیز می‌تواند در جهت مقابله با آن یا تقویتش باشد. در مورد هر دو مثالی که آوردم، حضور مدیرِ مرد ارشدتری را در آنجا تصور کنید. او می‌تواند با سخن گفتن آن مردود شمردن را باطل کند یا همکارش را بابت زن‌ستیز بودنش نکوهش کند. هر دوی این کنش‌های کلامی، اثرات آن کلام قبلی را تغییر می‌دهند.حال اگر او ساکت بماند، از کنش‌های کلامی قبلی پشتیبانی کرده و به آن‌چه به سادگی می‌توانسته مانعش شود، اجازه‌ی اتفاق افتادن داده است. ساکت ماندن، خود می‌تواند به عنوان کنشی در نظر گرفته شود که فرد با علم به تبعات آن انتخابش کرده است. اما این فرق دارد با اینکه شهروندی در مورد بی‌عدالتی‌هایی که در نقاطی دور از او اتفاق می‌افتد چیزی نگوید.سخن نگفتن از یکی از هزاران بی‌عدالتی که در جهان اتفاق می‌افتد اما به شما مربوط نمی‌شود، با سکوت اختیار کردن در مورد اتفاقی که همین بغل گوش شما رخ می‌دهد، یکی نیست..این چیزی است که می‌ترسم با پاک کردن توئیت‌ام انجام داده باشم. باعث و بانی آن نیز واکنش‌هایی بود که به توئیتِ جی. کی. رولینگ در دسامبر ۲۰۱۹ نشان داده شد:« هر جور دوست داری لباس بپوش.خودت را ه چه دوست داری صدا کن.با هر بزرگسالی که دوست داری و راضی به رابطه‌ی جنسی با توست، بخواب.به بهترین شکلی که به تو احساس آرامش و امنیت می‌دهد زندگی کن.اما این‌ درست است که زنان را به‌خاطر اینکه می‌گویند آن جنسیت، واقعی است، اخراج کنیم؟#من‌ازمایا‌حمایت‌می‌کنم این‌رسمش‌نیست»هشتگ #من‌ازمایا‌حمایت‌می‌کنم در مورد مایا فورستیتر (Maya Forstater) است که پس از آن‌که رشته توئیت‌هایی در مخالفت با برنامه‌های دولت در مورد اصلاح ماده‌ی قانونی مربوط به تشخیص هویت جنسی نوشت، قراردادش با سازمانی پژوهشی که برای آن کار می‌کرد تمدید نشد. این اصلاحات به افراد اجازه می‌داد که هویت جنسی خودشان را با جنس مخالف یکی بدانند. توئیتی که در این میان بیشترین جنجال را به بار آورد، می‌گفت که «مردان نمی‌توانند به زن تبدیل شوند.»حقوق ترنسجندرها به یکی از چالشی‌ترین مسائل زمانه‌ی ما تبدیل شده است. فرد باید کاملاً از حق انتخاب جنسیت‌اش برخوردار باشد و کسانی که اصرار دارند که عوامل زیست‌شناختی و ظاهری را نیز باید در نظر گرفت.کسانی که به عامل زیست‌شناختی معتقدند، خود را فمینیست‌های «منتقد جنسیت» می‌نامند و حال آنکه مخالفانشان کلاً آنها را مردود می‌شمارند و عنوان «تِرف‌»[ (فمینیست‌های رادیکال مانع ترنس‌ها) را به آنها اطلاق می‌کنند و نظریات آنها را از اساس، ترنس‌هراسانه می‌خوانند. این اتهام بی‌اساس به نظر می‌رسد. اکنون روشن است که هر دو گروه افرادی که سر این موضوع با یکدیگر مخالف‌اند، انسان‌های خردمند و بدون تعصبی هستند. من دیدگاه ساده‌ای در این مورد دارم؛ اینکه به هر حال، یک طرف ماجرا اشتباه می‌کند اما مطمئن نیستیم کدام ‌یک، اما این به آن معنا نیست که آنها کینه‌جو یا متعصب‌‌اند.رولینگ جرقه‌ی توفان توئیتری را زد که کاربران در آن او را بابت اینکه تبدیل به یک «ترفِ تمام‌عیار» شده است، تقبیح کردند. او به این متهم شد که تبعیض علیه یک دختر ترنس در توئیتر را «رفتاری کاملاً عالی برای یک کارمند» ارزیابی کرده، از تریبون خود برای «رفتار بی‌رحمانه و طردکننده با یکی از آسیب‌پذیرترین جوامع در جهان» بهره برده، «از نژادپرستان، ترنس‌هراسان و سوءاستفاده‌چی‌ها دفاع کرده» و بسیاری چیزهای دیگر. همین موضوع الهام‌بخشِ نوشتن توئیتی شد که پاکش کردم:

تفاوت را ببینید:«جی کی رولینگ به‌طرز فاحشی در مورد جنسیت و جنس در اشتباه است.جی کی رولینگ از افراد ترنس‌ متنفر است و حق وجود آنها را به رسمیت نمی‌شناسد.اگر به گزینه‌ی اول باور دارید، لطفاً گزینه‌ی دوم را توئیت نکنید.(و به من به خاطر نوشتن چنین چیزی نگویید که از افراد ترنس متنفرم. به هیچ وجه چنین نیست.)»حالا که آن را می‌خوانم، متنی بی‌ضرر و غیرقابل مخالفت به نظر می‌رسد. با این حال، هنوز هم آن را پست نکرده‌ام. موضوع فقط این نیست که نمی‌خواهم نفرتی متوجه‌ام شود. به این هم فکر کرده‌ام که اثراتِ فرو رفتنِ من در باتلاق، بر همسرم و مؤسسه‌ی سلطنتی فلسفه که به عنوان مدیر علمی به‌طور نیمه‌وقت با آن همکاری می‌کنم، چه خواهد بود. قبلاً مناظره‌ای برای آر آی پی (RIP) برگزار کرده بودم که در آن یک به‌اصطلاح تِرف هم سخنرانی کرد. خود این کار، جرقه‌ی توفان توئیتری‌ای را زد که در نهایت به هیچ جایی نرسید. اما مجبور شدیم خودمان را برای خطر آماده کنیم و به اقدامات امنیتی بیشتری متوسل شویم.دلایل من برای پاک کردن توئیت‌ام کاملاً قابل درک است. با این حال، نگران‌ام که این کار منجر به نوعی خودسانسوری شود که معنایش همدستی با آن اتهام‌زنندگان باشد. اگر چنین باشد، می‌دانم که تنها نیستم. از زمانی‌ که به بحث ترنس‌ها علاقمند شدم، از هر زن فیلسوفی که دیده‌ام، خواسته‌ام که برایم توضیح دهد نظرش درین باره چیست. یکی دو نفرشان از خط فکری «منتقدان جنسیت» دفاع کرده‌اند اما نه به شکلی که راضی‌کننده باشد. در مجموع، اکثریت‌شان می‌گویند که از فمینیست‌ها «منتقد جنسیت» پشتیبانی می‌کنند.

 اما به ندرت پیش می‌آید که چنین چیزی را به‌طور علنی اعلام کنند. چون نمی‌خواهند که دانشجویان‌شان کلاس‌های درس آنها را تحریم کنند یا خواستار اخراج‌شان شوند. بهایی که باید برای این همبستگی بپردازند بسیار بالاست. از بابت راحت‌طلبی‌ای که باعث می‌شود من و آنها خود را قانع کنیم که بهتر است به این موضوع نپردازیم و جنگ را به متعصبین واگذاریم،

عمیقاً ناراحت‌ام.علنی نکردن دیدگاه‌هایم سبب می‌شود که احساس کنم در آزار و اذیت افراد معقولی مشارکت کرده‌ام که موضع خود را درباره‌ی ترنس‌ها بیان می‌کنند و هدف حمله‌ی مخالفانی قرار می‌گیرند که صدای بلندتری دارند. این باور که همه‌ی ما ملزم به سخن گفتن از هر نوع بی‌عدالتی هستیم، باوری بسیار نیرومند است. اما هنگامی‌که ساکت می‌مانیم تا زندگی آسان‌تری داشته باشیم، مسلماً از سر بزدلی‌مان بوده است چون در واقع داریم اجازه می‌دهیم که دیدگاه‌های غیرقابل اعتماد زیر سؤال نروند و افرادی را که از ما شجاع‌تر بوده‌اند به حال خود رها می‌کنیم تا خودشان گلیم‌شان را از آب بیرون بکشند.

قتل عمد در جمهوری اسلامی ایران :

مصطفی حاجی قادری مرحومی

10اکتبرمصادف است با20مهر و روزجهانی مبارزه باصدورحکم اعدام، حکمی که جنایت است و اجرای عدالت خوانده می شود، قتل عمد دولتی درپوشش اجرای عدالت، اعدام نشان ازفقدان ارزش انسان درجامعه دارد و جامعه ای که اعدام رامی پذیرد نمی تواند جامعه ای بهره مند از آزادی باشد از اینرو می بایست بجای تکیه و تاکید بر «……را اعدام نکنید» هدف ما لغو مجازات اعدام باشد.میدانیم که سرچشمهاعدام ها دین وموازین اسلامی است در همه دوران ها بویژه در جمهوری اسلامی ایران که رشدی فزاینده دارد بنابراین اگاهی ما اگاه سازی های ما در اعتراض به اینگونه جنایت های آشکار که به دستور قانون و به فرمان مسئولان وماموران دولت انجام می شودسد بزرگی باشیم در اجرای آن مثل اکثر کشورهای متمدن در جهان که دین را ازدولت جدا ساخته اند و موازین دینی بر سرراه ملت قرار ندارد، آری کشور ما وهموطنان ما نیز باید از این شایستگی برخوردار شوندباهم مروری داشته باشیم به چگونگیرویکرد این جنایت وخشونتی که اینک درسراسرایران حکم فرماست ،خشونتی که ازابتدای انقلاب تا کنون بطور سیستماتیک انجام می شود، وبه عملکردی برگرفته ازسیاست هاوقوانین تدوین شده توسط مسئولینی است که دراجرای ان نیزدخالت مستقیم داشته اما دستور خدا وقران ودین عنوان میکنند خشونت ازنوع موج گسترده اعدام های سران و وابستگان نظام شاهنشاهی به جرم ها وبهانه های مختلف، بدون محاکمه وفقط به دستور اقای خمینی بر بام مدرسه علوی توسط اقای صادق خلخالی صورت گرفت ویا اعدام 202نفر از بهایان ایرانی تنها به جرم باور و اعتقاد آنان به آیین بهایت .در آن زمان که اقای خمینی تصمیم برای ورود به ایران داشت، طی مصاحبه ها و بیانیه های گوناگون صحبت ازدموکراسی واندیشه بیان میکرد اما پس از استقرار و کسب کرسی های قدرت و دولت، تمام اندیشهای دموکراسی خواهانه نه تنها فراموش که زیر پاگذاشته شد و بعد نوبت به جوانانی رسید که با سرنگونی رژیم گذشته و همکاری هائی نه فقط صمیمانه که به جرأت میتوان گفت ایثار گرانه، حضرات را حاکم ساختند، حاکمان بی حکمتی که بعد از 40 اندی سال کشور ایران را به ویرانه ای ماتم سرا تبدیل ساخته اند، ویرانه ای که در هر گوشه آن چوبه داری برپاست یا به فرمان دولت و یا در اثر فقر وناشی از فلاکتی خانمانسوز که ناچار به خوکشی شده اند.انقلابی که از آغاز با اعدام هموطنان آبیاری شد تا تابستان 67 که سال 67 که در حقیقت یک جنایت بزرگ درتاریخ ایران بود تا به تا امروز، چه جنایتها که انجام دادند تنها برای حفظ قدرت و پابرجائی اقتدار خونریزشان، مسئولانی که دستان هریک از آنان به انواع جنایت ها آلوده است حتی نسبت به هم نوعان، همفکران و هم رزمان خود .

مروری بر آمار اعدام ها از از ابتدای سال 99 : طی ۵ ماه، دستکم ۱۲۳نفر اعدام شده اند که اتهام ۷ نفر از آنان سیاسی بوده است و دیگران را بااتهاماتی نظیر قتل، مواد مخدر و… اعدام کرده اند هرچند که تجربه نشان داده است به بسیاری از زندانیان سیاسی را نیز اتهاماتی متهمین عادی ورا نسبت می دهند تا از واکنش جهانی بکاهند.

حسین ریحانی از بازداشت شدگان تظاهرات آبان ماه ۹۸ نیز که ۳۳ ساله، محمد کشوری از بازداشتی‌های اعتراضات آبان ۹۸ خرم آباد است ، محی الدین ابراهیمی در زندان مرکزی ارومیه است و به اتهام «بغی» و «عضویت در حزب دمکرات کردستان، حیدر قربانی اهل کامیاران، بهمن ۹۸ به اتهام «بغی» به اعدام محکوم ، هوشمند علیپور، مرداد ۹۷بدون هیچ درگیری با نیروهای سپاه پاسداران، دستگیر و به بدترین شکل ممکن شکنجه شدمجبور به اعترافهای دروغ علیه خودشده اند.حسین سیلاوی، علی خسرجی و ناصر خفاجیان ( خفاجی)، سه زندانی عرب اهوازی در زندان شیبان اهواز هستند و محکوم به اعدام، وعلاوه به اینها:

۹ زندانی سیاسی عقیدتی محبوس در زندان وکیل آباد مشهد.

۸ زندانی سیاسی و از معترضین دی و آبان در زندان مرکزی اصفهان.

۷زندانی اهل‌سنت ( کُرد ) در زندان گوهردشت کرج.

که متاسفانه به احتمال بسیار قوی تعداد اعدام شده گان تا پایان سال جاری به بیش از 350 نفر افزایش خواهد داشت و از این نظر کشور ما همچنان رتبه دوم اعدام ها را بعد از چین در جهان و در قرن بیست و یک حفظ خواهد کرد که به نسبت تعداد جمعیت ما در صدر جدول کشتار انسان ها به دسن فرمانروایان مدعی حقوق بشر هستیم.ترویج خشونت، جنایت وادم کشی طبق قوانین اسلامی ودراجرای فرمان صادر شده، یعنی گرفتن حق زندگی ازشهروندان باحکم اعدام به شیوه های گوناگون از جمله اعدام در ملاء عام که در برابر جشمان تیز بین کودکان انجام می شود و به معنای انتقال مستقیم انواع بیماری های اعصاب و روحی – روانی به این کودکان و آینده سازان میهن است، روی کردی که کوچکترین انطباقی باماده 3اعلامیه حقوق بشر ندارده به راستی که درایران امروز هیچ کس،حق حیات ندارد علیرغم اینکه ماده3اعلامیه حقوق بشر به مهمترین حق هر انسان، یعنی «حق حیات» اشارهدارد، حقی که اززمان تولد با انسان همراه است، به تمامی موی رگ هایش پیوند خورده است و به سادگی در منشور جانی حقوق بشر بیان شده است : هر انسانی، باید از حقوق مشخصی مانند حق زندگی , آزادی و امنیت، برخوردار باشد.

در اصل 3 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بند7 –نیز آمده است : تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون. و در بند 8 هم به مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش می پردازد، طبق اصل 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد، همچنین در اصل 38 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع را ممنوع می شمارد و اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند را مجاز نمی داند و تاکید می کند که چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است.اما نه قانون گزاران و نه مجریان قانون به هیچ یک از اصول یاد شده و وبندها تبصره هایش توجهی نداشته برخلاف آنها به انواع شکنجه ها برای اعترافات اجباری اززندانیان ادامه میدهند عزیزانی مثل: خانم شیرین علم هولی و آقایان فرزاد کمانگر، علی حیدریان ، فرهاد وکیلی، ومهدی اسلامیان که در دوران زندانی بودنشان بسیار شکجه شدند، انواع عذاب های ممکن را متحمل شدند و سپس اعدام شدند.

آقای مازیار ابراهیمی در یک مصاحبه تلوزیونی از درد و رنجهایی که در دوران بازداشت متحمل شده بود می گوید هرروز آرزوی مرگ میکردم، وی بعد از آزادی وفقط بهنگام تعریف دردهایش بازهم قطرات اشگ در چشمانش انباشه می شد، با این تعاریف میتوان شرایط فعلی درمورد هفت زندانی سیاسی را که اکنون درزندانند و در انتظار اجرای حکم اعدام به سر می برند راپیش بینی کرد یعنی آقایان فرهاد سلیمی ،قاسم ابسته، داود عبداللهی، ایوب کریمی انورخضری، خسرو بشارت، کامران شیخه، که با اتهاماتیقالبی و از پیش تعین شده مانند اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، عضویت در گروههای سلفی، افساد فی الارض و محاربه….. در بیدادگاه های جمهوری اسلامی ایران به اعدام محکوم شده اند.

زندانیانی که در تمام طول مدت اسارت خود زیر شدیدترین شکنجه ها ی ممکن قرار داشته اند تا مجبور به اعترافات دیکته شده شوند زندانیانی که مدام اتهامات بازجویان را نپذیرفته و اعلام کرده بودند که تنها به دلیل اعتقادات و فعالیتهایی چون شرکت در جلسات مذهبی دستگیر شده اند. آنان تاکنون چندین بار بمنظور اعتراض به شرایط ضد بشری و غیرانسانی حاکم بر زندان دست به اعتصاب غذا زده و درخواست رسیدگی به وضعیت خود را داشته اند اما تنها پاسخشان حکم اعدام صادر شده است، حکمی که بازجو فرمان میدهد و قاضی دادگاه می نویسد.

صدای مظلومیت این جوانان اسیر در چنگال جمهوری اسلامی ایران بودن، وظیفه انسانی هریک از ما فعالین است و لذا نباید دست رودست گذاشت و فقط شاهد رنج و عذاب جوانان در میهن بود، باید کاری کرد حتی در حد بازتاب صدای آنان و انعکاس حقوق پایمل شده آنها بودن، باید صدای این عزیزان باشیم وبه گوش دیگران نیز برسانیم .بسیاری از افراد بر این باورند که فریاد های ما شنیده نمی شود،درحالیکه تجربه ها بویژه در سال های اخیر خلاف این گفته را ثابت کرده است اما حتی اگر اینگونه هم باشد، باید امید وار بود و یک درصد ها را نیز مد نظر قرار داد، زیرا مسئولان جمهوری اسلامی ایران درانتظار نا امیدی و دلسردی فعالان حقوق بشرند تا در آرامش و آسوده گی خیال به جنایت های خود ادامه دهند و ما در نقطه مقابل وظیف داریم فریاد رسای این مظلومان و محرمان کشور باشیم.درهفته ای که متاسفانه اقای نوید افکاری اعدام شد و توجه هم میهنان براعدام ایشان تمرکز داشت 9شهروند دیگر هم اعدام شدند که هیچکس به اعدام آنان توچهی نشان نداد در حالی که حق حیات از 9 انسان دیگر سلب شد بنا براین وظیفه حقوق بشری، اگاهی و هشیاری را به ما هشدار می دهد تا با شیوه ها وطریقه های درست اعتراض کرده و صدور و اجرای هرگونه اعدام با هر اتهام و به هر شکل را در کشور ریشه کن سازیم ؛ لذا باید همصدا و متحد ازجامعه بین الملل بخواهیم که قاطعانه و بسیار جدی نسبت به این نقض اساسی از قوانین حقوق بشری واکنش نشان داده و با هشدار های خود و سازمان های تابعه، دولتمردان ایران راموظف به تغییر قوانین ظالمانه و اجرای مواد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر سازند، با استناد به مدارک و شواهدی که برای انبات بی گناهی اقای نوید افکاری وجود داشت و غیرمنسفانه اعدام شد.یاد آوری این نکته بسیار ضروری است که اقای افکاری شکنجه شد تا طبق فرمان بازجو اعتراف کند به قاتل بودنش درحالیکه بارها و بارها چه قبل ز صدور حکم و چه پس از آن گفته بود این اتهام واقعیت ندارد و بی گناه است اما درپشت درهای بسته محاکمه و حکم اعدام صادرشد، بدون مستندات قانونی، بدون حضور وکیل و یا حق انتخاب وکیل، بدون در اختیار داشت زمان برای دفاع از خوو تنها با استناد به اعترافاتی بکه ازطریق شکنجه اخذ شده بود.با امید به روزی که هرگونه مجوز برای قتل و کشتار شهروندان ریشه شود

نگاهی به آمار حوادث دانش آموزان

سحر حاجی قادری مرحومی

 طی سال‌های اخیر اخبار متعددی از آسیب دیدن دانش‌آموزان و حتی فوت آنها بر اثر وقوع حوادث در مدارس یا اردوهای دانش‌آموزی شنیده‌ایم. آموزش و پرورش همواره در مقابل بسیاری از این  حوادث از جمله ریزش سقف و دیوار، آتش گرفتن بخاری، نبود وسلیه نقلیه مناسب برای جابه جایی دانش‌آموزان و…کمبود بودجه را مطرح می‌کند و با توجه به کسری بودجه مداومش تکرار حوادث دانش‌آموزی تمامی ندارد، البته اینکه وقوع این حوادث صرفا به دلیل کمبود بودجه باشد نیز خود محل بحث است.

آمار دانش‌آموزان فوتی و مصدوم در مدارس

طبق گزارشی که سازمان نوسازی مدارس کشور در اختیار ایلنا قرار داده است از سال ۹۱ تاکنون تمام حوادثی که در مدارس به علت ناایمن بودن باعث تهدید جان دانش‌آموزان شده است به شرح ذیل است:

– روز چهارشنبه، ۱۵ آذر ۱۳۹۱ حادثه‌ای تلخ برای دانش‌آموزان شین‌آبادی رخ داد که در واقع بر اثر آتش‌سوزی  بخاری کلاس در این حادثه، ۲۹ دانش‌آموز دختر دچار سوختگی شدید شدند و دو نفر از آنها بر اثر شدت جراحات وارده فوت کردند. همچنین انگشتان سه تن از دانش‌آموزان به دلیل شدت سوختگی و عدم قبول پیوند قطع شد.

در تاریخ ۲۷ بهمن ماه سال ۹۳ بر اثر ریزش ناگهانی دیوار حیاط یک مرکز پیش دبستانی و دبستان پسرانه ۱۲ دانش آموز مصدوم و روانه بیمارستان شدند. این حادثه به علت فرو ریختن محافظ بین این دیوار و ساختمان در حال ساخت اتفاق افتاد و منجر به مصدومیت تعدادی از دانش‌آموزان شد.

–  در تاریخ اردیبهشت سال ۹۵ به دلیل بارندگی، سقف ساختمان دبستان در روستای زهوکی از توابع بخش بندزرک میناب فرو ریخت این مدرسه که بیش از ۲۰۰ دانش آموز در نوبت صبح و عصر دارد، اما خوشبختانه کسی در این حادثه آسیبی ندید.

– سه شنبه ۱۶ شهریور سال ۹۵ بر اثر ریزش دیوار مدرسه‌ای در روستای بجار شهرستان چابهار یک کودک پنج ساله جان خود را از دست داد. در این حادثه سنگینی آوار دیوار فرسوده مدرسه‌ای دیگر در یکی از روستاهای چابهار، موجب این اتفاق شد. البته این کودک از دانش آموزان مدرسه نبوده‌ است.

شنبه ۱۱ دیماه سال ۹۵ در دبستان شهدای روستای سادات آباد در شهرستان سمیرم استان اصفهان شش دانش آموز بر اثر ریزش دیوار زیر آوار ماندند و مصدوم شدند و علت ریزش دیوار وزش باد گزارش شد.

– سه‌شنبه ۱۱ مهر ماه سال ۹۶ سقف یک مدرسه خشت و گلی ریخت. این خبر در حالی مطرح شده بود که وزیر آموزش و پرورش پیش از شروع سال تحصیلی جدید خبر داده بود تا پایان سال۹۷ مدارس خشت و گلی و کپری به مدارس استاندارد تبدیل خواهند شد. در پی این حادثه دانش آموزان از هراس به بیرون از کلاس پناه بردند و خوشبختانه صدمه‌ای به آنها وارد نشد.

در تاریخ ۹ آبان ۹۶ براثر ریزش سقف مخزن سیمانی آب مدرسه ابتدایی روستای برمک استان بوشهر، چهار دانش آموز مصدوم و به بیمارستان منتقل شدند. مخزن سیمانی آب مدرسه آیت الله کاشانی روستای برمک از توابع بخش سعدآباد، زمانی فرو ریخت که تعدادی از دانش آموزان در بیرون از محوطه مدرسه روی آن قرار داشتند که ریزش سقف مخزن موجب سقوط دانش آموزان به داخل آن شد. دو نفر از دانش آموزان در این حادثه به صورت سرپایی درمان شدند و دو نفر دیگر نیز بعد از مدتی بستری از مرخص شدند.

– در ۲۶ دیماه سال ۹۶ سقف مدرسه “آزادی” واقع در منطقه ۱۴ خیابان پیروزی به دلیل فرسودگی و کهنگی مدرسه که قدمت ۵۰ ساله دارد فرو ریخت که این اتفاق به دلیل عملیات ساخت و ساز خانه کناری و در زمان حضور دانش‌آموزان رخ داد، که آسیبی به دانش آموزان و پرسنل مدرسه وارد نشد.

روز دوشنبه ۱۶ مهرماه سال ۹۷ یک دانشآموز در مدرسه شهید رجبی روستای سیراب بر اثر ریزش دیوار حیاط مدرسه دچار حادثه شد. این اتفاق بین ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح زنگ ورزش در حین بازی در محوطه انتهایی مدرسه رخ داد که علت اصلی ساخت و سازهای صورت گرفته در همجواری این مدرسه بوده است.

– سه‌شنبه در ۱۷ مهرماه سال ۹۷ بر اثر ریزش بخشی از دیوار حیاط آموزشگاه مدرسه روستایی به علت فرسوده بودن بنا، یکی از دانش آموزان پایه اول این آموزشگاه به نام دنیا ویسی مصدوم و سریعا توسط مدیر، آموزگار و پدر نامبرده به بیمارستان بعثت سنندج اعزام شد. متاسفانه شدت جراحات وارده این دانش آموز در بیمارستان بعثت سنندج فوت کرد.

– سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۷ در دبستان و پیش دبستانی غیرانتفاعی دخترانه اسوه حسنه در زاهدان بر اثر افتادن بخاری نفتی روی زمین موکت و پارتیشن‌های کلاس مشتعل شدند که این حادثه در نهایت جان چهار دانش‌آموز را گرفت و این حادثه باعث لغو مجوز مدرسه اسوه حسنه شد.تعداد مدارس ناایمن در کشور بسیار است و  در حال حاضر بیش از ۱.۵ از میلیون دانش‌آموز کشور در مدارس ناایمن تحصیل می‌کنند. این مدارس عمر خود را کرده‌اند و جزو مدارس تخریبی محسوب می‌شوند. آمار دانش‌آموزان فوتی و مصدوم در اردوهای دانش‌آموزی اینها بخشی از آسیب‌هایی بود که در مدارس جان برخی دانش‌آموزان را گرفت و جان برخی از آنها هم تهدید کرد. بخش دیگر حوادث به اردوهای دانش آموزی برمی‌گردد که در این حوادث نیز عده‌ای از دانش‌آموزان جان خود را از دست دادند، مصدوم و یا دچار نقص عضو شدند.طبق آماری که علیرضا کاظمی (معاون فرهنگی و پژوهشی آموزش و پرورش) به ایلنا ارائه داده است، آمار دانش آموزان فوت شده و آسیب دیده در اردوهای دانش‌آموزی به شرح ذیل است:

در سال تحصیلی ۹۳-۹۴ در روز چهارشنبه ۱۴ اسفندماه ۹۳ بر اثر برخورد یکدستگاه کامیون بااتوبوس حامل دانش‌ آموزان دختر در مسیر یزد به میبد ۱۲ دانش آموز مصدوم شدند، اما خوشبختانه فوتی نداشت.

در اردیبشهت ماه سال ۹۴ در شهرستان مهریز حادثه‌ای در یک اردوی یک روزه رخ داد. مسئولان اردو دانش‌آموزان را به حوالی دریاچه غربالیزه برده بودند که یکی از دانش‌آموزان در دریاچه غرق شد و جان باخت.

در سال ۹۵ – ۹۶ حادثه‌ اردوی پشتازان و فرزانگان سازمان دانش‌آموزی در هرمزگان در جاده داراب استان فارس رخ داد. این حادثه در تاریخ ۱۰ شهریور ماه ۹۶ رخ داد که ۹ دانش آموز فوت و ۳۴ نفر مصدوم شدند. همچنین سه نفر از دانش‌آموزان نیز در این حادثه دچار نقص عضو شدند، البته مصدومانی هم بودند که درمانشان به صورت سرپایی انجام شد.

در سال ۹۶- ۹۷ چهار حادثه اتفاق افتاد که یکی از آنها حادثه اردوی راهیان نور استان البرز در محور کمربندی سوسنگرد – اهواز در تاریخ ۲۲ آذرماه ۹۶ بود که چهار فوتی داشت که شامل سه دانش‌آموز و یک معلم بود.

همچنین یک حادثه تصادف در اردوی استان خراسان رخ داد که خوشبختانه فوتی نداشت.

در سال ۹۶ـ۹۷ اردوی درس آمادگی و دفاعی در کهکیلویه و بویر احمد یک نفر فوتی داشت. این حادثه به این صورت بود که قبل توقف کامل ماشین دانش‌آموز پیاده می‌شود که همین بی‌احتیاطی منجر به مرگ او شد، یعنی حادثه رانندگی نبود‌ه است. علاوه بر اینها در سال ۹۶-۹۷ یک حادثه هم در جشنواره فرهنگی و هنری در لرستان بود که البته در آنجا هم فوتی نداشته‌ایم، در این حادثه یک دستگاه مینی‌بوس با دانش‌آموزان برخورد می‌کند که فوتی هم نداشته و فقط در این حادثه چهار دانش آموز مصدوم شدند که درمانشان به صورت سرپایی انجام شد.

۱۸ مهر ماه سال ۹۷-۹۸ اردوی راهیان نور آذربایجان شرقی کمربندی تبریز حادثه‎ای بود که بر اثر لغزندگی جاده رخ داد. در این حادثه نیز دو نفر از دانش‌آموزان آذربایجان شرقی فوت کردند، البته در میان مصدومان این حادثه نیز نقص عضوی وجود نداشته است، همچنین آنهایی که هم مصدوم شده بودند به صورت سرپایی مداوا شدند.

مدارس استاندارد برای از ما بهتران است

میرحمایت میرزاده (عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا درباره عدم امنیت در مدارس و در پاسخ به این سوال آیا قابل قبول است که جواب آموزش و پرورش درباره برخی حوادث کمبود بودجه است؟ گفت: هرسال که بودجه بسته می‌شود، همه می‌دانند که برای سال بعد آموزش و پرورش با کمبود بودجه مواجه خواهد شد. بدون استثنا در تمام دولت‌ها همین‌طور بوده و همه می‌دانستند که هرسال آموزش و پرورش حداقل با کمبود ده درصدی بودجه برمی‌خورد. این بودجه‌ها حتی کفاف حقوق، حق‌التدریس و کارهای دیگری که وظیفه قانونی دولت است را نمی‌دهد. همه می‌دانند و علی‌رغم اطلاع دولت همیشه این شرایط ادامه داشته است.

وی با بیان اینکه همیشه گفته‌اند، سالی که نکوست از بهارش پیداست، گفت: با تصویب لایحه بودجه ۹۸ کاملا مشخص است که سال آینده آموزش و پرورش نمی‌تواند برای استانداردسازی مدارس کاری انجام دهد، این یک درد بی‌درمان است. مشکل دیگر ما مدارس موجود در آموزش و پرورش است به این معنی که آن مدرسه‌ای که بهترین است و تازه ساخته می‌شود و آن مدرسه‌ای که استانداردسازی می‌شود برای از ما بهتران است؛ به عبارتی این مدارس فقط  مختص یک عده خاص است و سوال این است که بچه‌های از ما بهتران چه کسانی هستند؟ همان‌هایی که به اسم‌های مختلف برایشان مدرسه ساخته می‌شود.

این عضو کمیسیون آموزش اضافه کرد: از ظرفیت صد در صد این مدارس استفاده نمی‌شود و ظرفیت‌شان همچنان خالی است، اما تعداد محدودی دانش‌آموز در آنجا قرار دارد. در عین حال مدارس غیراستاندارد در اختیار مناطقی است که هم دانش‌آموزش زیاد است و خطرات بیشتری دارد.میرزاده در خصوص حذف تنوع مدارس گفت: در ابتدا باید داستان تنوع مدارس در کشور را از بین ببریم و تمامش کنیم، بخاطر اینکه جان اکثریت بچه‌ها در خطر است. لزومی ندارد زمانی که ما مدرسه نداریم، دانش‌آموزان حتما در شیفت صبح ثابت باشند و به جای اینکه چند مدرسه خاص را جدا کنیم و در اختیار از ما بهتران قرار بدهیم بدون استثنا تمام مدارس کشور از مدارس نمونه گرفته تا تیزهوشان و… همه را در دو شیفت صبح و بعد از ظهر با صد در صد ظرفیت تکمیل کنیم، اگر همین کار الان انجام شود، می‌توان بدون ساخت مدرسه جدید خیلی از مشکلات را حل کرد.

مسمومیت بر اثر نشت گاز؛ پنج دانش آموز در کاشان راهی بیمارستان شدند

دانش‌آموزان در اولویت قرار ندارند

او ادامه داد: متاسفانه بهترین و بزرگترین مدارس با کمترین ظرفیت کار می‌کنند، آن هم در محله‌ها و مناطقی که دانش آموز کمی دارد. این درد بی درمان نظام آموزش و پرورش است، از این رو دولت، مجلس و از همه مهم‌تر وزارت آموزش  و پرورش باید در این امر پیشتاز باشد. ضمن اینکه در بخش اعتبار گرفتن آموزش و پرورش از هر سد و راه‌آهنی واجب‌تر است، این‌ها حرف‌های معلمی است که بیش از ۳۵ سال از ده تا پایتخت در تمام حوزه‌ها مسئولیت داشته و الان هم با اطلاع با شما صحبت می‌کند.

میرزاده تصریح کرد: آموزش و پرورش هر کجا که کم می‎آورد از اعتبارات عمرانی بر می‌دارد، اعتبارات عمرانی هم آنقدر ناچیز است که تنها شامل برق، آب، گاز،‌ تلفن و تعمیرات مدارس می‌شود. استانداردسازی مدارس نسبت به ساخت فرودگاه، ‌راه آهن، اتوبان و… اولویت دارد، به هر حال ما همه اینها را برای بچه‌هایمان می‌سازیم. حفظ جان این دانش آموزان از هزاران اتوبان، راه‌آهن، فرودگاه و سد واجب‌تر است، اما دولت و مجلس ما آموزش و پرورش و دانش‌آموزان را در اولویت قرار نداده است و این یک واقعیت تلخ است.حمایت میرزاده با پیشنهاد اینکه باید برای حل مشکلات بودجه‌ای آموزش و پرورش یک کمپین راه انداخت در پایان تاکید کرد: مگر این همه کمپین راه نمی‌افتد؟ بعضی وقت‎ها برای مسائل ساده کمپین درست می‌شود، شما رسانه‌ای‌ها یک کمپین درست کنید تا همه مدارس استاندارد شود. شما رسانه‌‌ای‌ها کمپینی تشکیل بدهید تا به هیچ پروژه‌ای برای ساخت سد، راه آهن، فرودگاه، خیابان و به هیچ شهر بزرگی مثل تهران، تبریز و اصفهان برای پروژهای عمرانی اعتبار ندهند، مگر اینکه مشکلات استاندارد سازی مدارس حل شود طی سال‌های اخیر اخبار متعددی از آسیب دیدن دانش‌آموزان و حتی فوت آنها بر اثر وقوع حوادث در مدارس یا اردوهای دانش‌آموزی شنیده‌ایم.

آموزش و پرورش همواره در مقابل بسیاری از این  حوادث از جمله ریزش سقف و دیوار، آتش گرفتن بخاری، نبود وسلیه نقلیه مناسب برای جابه جایی دانش‌آموزان و…کمبود بودجه را مطرح می‌کند و با توجه به کسری بودجه مداومش تکرار حوادث دانش‌آموزی تمامی ندارد، البته اینکه وقوع این حوادث صرفا به دلیل کمبود بودجه باشد نیز خود محل بحث است.

سالانه 200 دانش‌آموز قربانی حوادث مدرسه می‌شوند رییس اداره سوانح و حوادث وزارت بهداشت: مینی‌بوس بهترین سرویس‌ مدرسه است دانش‌آموزان از خیابان گروهی عبور کنند

رییس اداره سوانح و حوادث وزارت بهداشت اعلام کرد: سالانه 200 دانش‌آموز ایرانی در اثر حوادث مدرسه و یا در مسیر خانه و مدرسه جان خود را از دست می‌دهند

 

نگاهی گذرا به قتلهای زنجیره ای

وحیدحسن زاده ابراهیمی

دولت جمهوری اسلامی ایران همواره با حذف فیزیکی مخالفان و منتقدان برخورد کرده مثل کشتار از ابتدای انقلاب و دهه شصت با کشتار سال 60 و 612 و حتی تابستان 67 تا کنون به خصوص با کسانی که به قصد آگاه سازی جامعه تلاش می کردند و به دلیل مخالفتش با رشد و آگاهی یک ترفندی با طرح آقای سعید اسلامی و فلاحیان طراحی کردند.

ایشان برای رسیدن به اهداف خود همانا حذف فیزیکی مخالفین، اندیشمندان، نویسندگان و شعرا  نموده بود که به قتلهای زنجیره اره معروف است

در این بین میتوان از نوشتن کتاب حقوق بشر بزبان ساده آقای محمد جعفر پوینده نام برد که در مهرماه 1377 چاپ و منتشر شد ومتاسفانه ایشان در 6 آذر دزدیده و در 10 آذر جسد ش را در بیابان های شهریار پیدا کردند .

۱افشای قتل‌ها پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای در مطبوعات

۳روند پیگیری قتل‌ها توسط نظام

۳.۱کمیته تحقیق خاتمی

۳.۲تحلیل رهبر ایران از عوامل در جلسه خصوصی سران قوا

۳.۳اطلاعیه رسمی وزارت اطلاعات

۳.۴برکناری وزیر اطلاعات

۳.۵دادگاه قتل‌های زنجیره‌ای

۴متهمین و محکومین

۴.۱علی فلاحیان

۴.۲قربانعلی دری نجف‌آبادی

۴.۳دستوردهندگان احتمالی قتل‌های زنجیره‌ای

۴.۴سعید امامی (اسلامی)

۴.۵مصطفی کاظمی

۴.۶مهرداد عالیخانی

۴.۷خسرو براتی

۵اعترافات متهمان

۶افراد پیگیر و درگیر دربارهٔ پرونده قتل‌های زنجیره‌ای

۶.۱ناصر زرافشان

۶.۲اکبر گنجی

۶.۳عمادالدین باقی

۶.۴پرستو فروهر

۶.۵روح‌الله حسینیان

۶.۶عبدالله شهبازی

۷آثار و تبعات پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای

۷.۱متوقف شدن قتل‌ها

۷.۲راه‌اندازی دستگاه اطلاعات موازی توسط خامنه‌ای

۷.۳ماجرای کوی دانشگاه

۸برخی قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در یک  لیست  180 نفره در آورده بودند  در زیر تعدادی را نام میبرم

لیست اسامی قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای گروه خودسر

۱– دکتر کاظم سامی، دبیرکل جاما در ۳۰ آبان ۶۸ در تهران بدست ماموران امنیتی در محل کار خویش و در برابر چشمان همسرش با ضربات چاقو به قتل رسید. (قابل توجه است محمود احمدی‌‌نژاد به مدت دو روز به عنوان مظنون در این پرونده در بازداشت به سر برد و پس از آن بدون برگزاری دادگاه آزاد شد.)

2 دکتر تقی تفتی، همسر و دو فرزندش (سال۷۲) در خیابان پاسداران و در منزل  مسکونی خود کشته

۳– علی اکبر سیرجانی (آذر ۷۳) نویسنده معروف و خالق ضحاک ماردوش در ۲۲ اسفند ۱۳۷۲ خورشیدی توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و در ۶ آذر ۷۳ در زندان اطلاعات (توحید) توسط شیاف پتاسیم به قتل رسید.

۴– شمس‌الدین امیرعلایی (مرداد ۷۳) همکار زنده‌یاد دکترمحمد مصدق و نخستین سفیر جمهوری اسلامی پس از انقلاب در فرانسه و از رهبران جبهه ملی ایران در اثر یک تصادف مشکوک به قتل رسید.

۵ و ۶- کشیش دیباج و کشیش میکائیلیان (مرداد ۷۳) پس از ربوده شدن به قتل رسیدند و جنازه قطعه قطعه شده آنها که در یک فریزر نگهداری می‌شد بعدها کشف شد. با ترتیب دادن یک نمایش امنیتی سه دختر عضو سازمان مجاهدین خلق مسئول این قتل‌ها اعلام شد!

۷– محمدتقی زهتابی (دی ۷۷) مورخ و زبان‌شناس.

8- معصومه مصدق (پاییز ۷۷) نوه دکتر مصدق، قاتلان در خانه وی دست‌هایش را بسته و شکنجه‌اش دادند. سپس پارچه‌ای به حلق او فروکرده و او را به قتل رساندند. چمدان وی و مدارک شخصی دکتر مصدق پس از قتل وی ناپدید شد.

۹– زهره ایزدی (۷۳) از دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران بود. وی به علت دگراندیشی به قتل رسید.

۱۱– احمد میرعلایی (آبان ۷۴) در دوم آبان از منزل خارج شد و دیگر بازنگشت. جسد وی در یکی از کوچه‌های شهر اصفهان کشف شد.

12- اشرف‌السادات برقعی (اسفند۷۴) در خانه خود در قم به قتل رسید.

13 و ۱۴- مولوی عبدالملک ملازاده و مولوی جمشیدزهی (سال ۷۴) هر دو سنی مذهب و از متفکران اهل سنت بودند که در کراچی پاکستان کشته شدند. مولوی عبدالملک پیش از قتل در ایران زندانی بود.

۱۵ و ۱۶- ماموستا فاروق فرساد و ماموستا محمد ربیعی (سال ۷۴) هر دو سنی مذهب بودند. محمد ربیعی امام جمعه کرمانشاه بود که با تزریق آمپول هوا کشته شد. فاروق فرساد نیز در تبعیدگاه خود به همان روش به قتل رسید.

۱۷– دکتر احمد صیاد (بهمن ۷۴) از متفکران اهل سنت، پس از بازگشت از سفر در فرودگاه بندرعباس توسط دو تن دستگیر و چند روز بعد جسد وی در فلکه میناب این شهر کشف شد.

۱۸– دکتر عبدالعزیز مجد (۷۵) استاد دانشگاه زاهدان از پیروان مذهب تسنن بود. وی پس از سخنرانی انتقادی از مجموعه تلویزیونی امام علی ربوده شد. خودروی او در کنار اطلاعات و جنازه او در زاهدان کشف شد.

۱۹ تا ۲۴- جواد سنا (شهریور ۷۵)، جلال متین (مهر ۷۵)، زهرا افتخاری (آذر ۷۵)، سید محمود میدانی به همراه دو تن دیگر (فروردین ۷۶) همگی ساکن مشهد بودند و پس از خارج شدن از محل کار یا منزل به قتل رسیدند.

۲۵– کشیش محمد باقر یوسفی (روان‌بخش) (مهر ۷۵) در ساری به قتل رسید.

۲۶– غفار حسینی (آبان ۷۵) در آپارتمان خود در تهران کشته شد.

۲۷– سیامک سنجری (آبان ۷۵) وی در ۱۳ آبان در ۲۸ سالگی و در آستانه ازدواجش کشته شد.

۲۸- دکتر احمد تفضلی (دی ۷۵) محقق، نویسنده و استاد دانشگاه بود. وی در ۲۴ دی ماه در راه خانه ناپدید شد. جنازه وی همان شب در کنار اتومبیلش کشف شد. جمجمه‌اش شکسته و استخوان‌های پا و دستش از جا درآورده شده بود. وی پیگیر پرونده ترور “رضا مظلومان” بود. ۲۹ و ۳۰- منوچهر صانعی و فیروزه کلانتری (بهمن ۷۵). صانعی کارمندی که بر روی اسناد بنیاد مستضعفان کار می‌کرد به همراه همسرش در ۲۸ بهمن ربوده شدند.

۳۱– ابراهیم زال‌زاده (اسفند ۷۵) نویسنده و روزنامه‌نگار و ناشر در ۵ اسفند ماه ربوده شد و در فروردین ۷۶ به قتل رسید. سینه و پشت او را با ۱۵ ضربه چاقو پاره کرده بودند.

۳۲ و ۳۳- فرزینه مقصودلو و خواهرزاده‌اش شبنم حسینی (آبان ۷۵) با ضربات چاقو کشته شدند.

۳۴– پیروز دوانی (شهریور ۷۷) نویسنده و فعال سیاسی، هنوز اثری از وی به دست نیامده ولی دادگاه رسیدگی به پرونده قتل‌های زنجیره‌ای نام وی را نیز در پرونده ثبت کرده است.

۳۵ و ۳۶- حمید حاجی‌زاده و کارون پسر ۹ ساله‌اش در (شهریور ۷۷) وی در سی و یکم شهریور در سن ۴۷ سالگی به خاطر اشعار ملی که می‌سرود در حالی که پسرش را در آغوش داشت با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسید. به کارون نیز ۱۵ ضربه کارد وارد شده بود.

37 و 38- داریوش و پروانه فروهر (اول آذر ۷۷) دبیرکل حزب ملت ایران. این زوج فعال سیاسی ۱۸ و ۲۵ ضربه چاقو در منزل خود به قتل رسیدند. لوازم شخصی و مدارک آنان توسط وزارت اطلاعات برده شد.

39- محمد مختاری (آذر ۷۷) شاعر و نویسنده از فعالان کانون نویسندگان، پس از ربوده شدن با طناب خفه شد.

40- محمد جعفر پوینده (آذر ۷۷) نویسنده کتاب حقوق بشر بزبان ساده و مترجم و از فعالان کانون نویسندگان مانند محمد مختاری به قتل رسید.

41- احمد میرین صیاد (دی ۷۷) استاد دانشگاه.

42- حسین شاه‌جمالی (مرداد ۷۳) وی یک مسلمان مسیحی شده بود.

43– کشیش هاپیک هوسپیان (مرداد ۷۲) در کرج به قتل رسید.

44- شیخ محمد ضیایی (دی ۷۷) امام جمعه بندرعباس.

45- دکتر جمشید پرتوی (دی ۷۷) متخصص بیماری‌های قلبی و پزشک احمد خمینی بود. او در منزل خود در همسایگی منزل رییس جمهور به قتل رسید.

46 و 47- جواد امامی و سونیا آل‌یاسین (دی ۷۷)

4و 49- مهندس کریم جلی و فاطمه امامی (دی ۷۷)

50- فاطمه قائم مقامی سرمهماندار هواپیما (زمستان ۷۶)

51- دکتر فلاح یزدی (زمستان ۷۷) پزشک آیت‌الله منتظری که در جلوی چشمان فرزندش به قتل رسید.

52– سعید قیدی از پرسنل نیروی هوایی، جنازه او که با ۳۰ ضربه چاقو به قتل رسیده بود در سعادت آباد پیدا شد.

53- حسین سرشار خواننده ایرانی به جرم خواندن تحریک‌آمیز “ای ایران ای مرز پرگهر” و دوستی با سعیدی سیرجانی دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت، به طوری که حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و در تصادفی ساختگی به قتل رسید.

54- خسرو بشارتی (پاییز ۶۹) جنازه وی در شهر کن کشف شد. او با شلیک گلوله‌ای به مغزش به قتل رسیده بود.

55- مهندس حسین برازنده (دی۷۳) پس از ترک جلسه قرآن در تاریخ ۱۲ دی ماه در شهر مشهد ربوده شد. جنازه وی سه روز بعد در خیابان فلسطین مشهد کشف شد.

برای زنان سرزمینم

تنظیم: حلیمه حسن سوری

میخواهم رها باشم

میخواهم بجای ترس و اضطراب

احساس شادی و آسودگی کنم

احساس امنیت

در کنار کسانی که دوستشان دارم

میخواهم عقیده ام را به زبان بیاورم

مستقل باشم بی ترس

میخواهم به دیگران فرصت بدهم

خودشان باشند

بی ترس از قضاوت

میخواهم از بندهایی که گرد موی من و جسم من است

رها باشم

مردان سرزمینم کاش بدانید

میخواهم خودم باشم

همان که دوستش دارم

از جنس شعرهایی که میگویم

شاد و ازاد

من خواهم بخشید و خواهم گذشت

به من فرصت بدهید

برای زنان سرزمینم

دفتر زندگی را ورق میزنم

یک صفحه سفید

میخواهم خودم آنرا بنویسم

اندیشه ام را رها میکنم

تا کجا خواهد رفت

باور کردنی نیست،خودم نیستم

به آینه نگاه میکنم ،زنی بیگانه با خود

هرگز کسی که میخواستم نبوده ام

از من ،زن دیگری ساخته اند

دختر بچه ای پنهان در پشت پرده

ارزوهایش در خواب ،واقعیت یافته

در رویا،لباس مورد علاقه اش را پوشیده

در خواب با صدای بلند خندیده

وعشق

درمخفیترین زاویه قلبش پنهان شده

مبادا آبرویش برود

همیشه قصاص شده برای گناه نکرده

خودش را مجازات کرده

مویش را زندانی کرده

دلش را،لبخندش را،نگاهش را

امروز اما،دفتر زندگیم را ورق میزنم

بس است،شاید فرصتی نمانده باشد

دست خودم را میگیرم و کنار پنجره میبرم

برایش چای میریزم

نوازشش میکنم،دستی به موهایش میکشم

کودکیست که پیر شده

میشناسمش،بیگانه نیست

دوستش دارم ،از رهایی برایش میگویم

راهی باز خواهد شد

باز خورشید مهمان خانه ام میشود

دلم روشن است

اتفاقهای خوب در راه است

 

موسسین و هیئت تحریریه: 

احمد حاجی قادری مرحومی

سحر حاجی قادری مرحومی

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادری مرحومی

مدیر مسئول:

                احمد حاجی قادر مرحومی

سردبیر:

سحر حاجی قادری مرحومی

ویرایش، چاپ و انتشار

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادری مرحومی

ارتباط و تماس با ما:

مدیر مسئول و سردبیر

Email:

Sanahajighaderi@gmail.com

ahmadhajighadermarhomi@gmail.com

 

Tel.:

0۰۴۹17624430633

0049152185557551

آدرس پستی:

Alte Rathausstraße 40a

Twist 49767

Deutschland

 

ارزش هر شماره یک یورو

یادآوری:

– نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.

– این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ محدودیتی  آزاد می داند.

قدرت حق

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس پست الکترونیکی شما منتشر نمی‌شود.

EnglishGermanPersian