
در اثر وقوع زلزله در شرق افغانستان شمار نامعلومی در زیر آوار خانههای ویران شده که عمدتا گلی هستند، دفن شدند.
مقامهای طالبان در روز دوم پس از زلزله نشست خبری برگزار نکردند و آمار قربانیان و زخمیها با وجود انتظار افزایش کماکان در همان ۱۰۰۰ کشته و حدود ۱۵۰۰ زخمی باقی ماند. در این میان گفته شده است که شمار زیادی از کودکان هم در میان قربانیان هستند.
اسکندر کرمانی، خبرنگار بیبیسی که به ولسوالی برمل در ولایت پکتیکا رفته است میگوید ویرانی ناشی از زلزله گسترده است و مردم نیاز شدید به کمک دارند. گروههای امداد و نجات تلاش میکنند خودشان را به مناطق صعبالعبور زلزلهزده در شرق افغانستان برسانند. بعضی از راههای کوهستانی بسته شده و بارندگی شدید دیشب، دسترسی به این مناطق را دشوارتر کرده است.
آنتونی بلینکن، وزیر خارجه امریکا در توییتی نوشته است: «زلزله در افغانستان یک تراژدی بزرگ است که به وضعیت وخیم بشری میافزاید. ما برای همه جانباختگان غمگین هستیم… ایالات متحده با شرکای خود برای اعزام تیمهای پزشکی برای کمک به آسیبدیدگان کار میکند.»
ای بیگانه به من بگو….
احمدی زیدآبادی نوشت: زلزلۀ مخرب و مرگبار در جنوب شرقی افغانستان تازهترین بلا و مصیبتی است که بر مردم مظلوم و ستمدیدۀ کشور همسایه نازل شد. بر اثر زلزلۀ شدید، هزاران خانۀ خشت و گلی در روستاهای ولایاتِ پکتیکا و خوست بر سر ساکنانش خراب شد و هزاران کشته و زخمی برجا گذاشت. در حالی که زمین لرزههای بالای هفت ریشتر در بسیاری از نقاط جهان به دلیل استحکام ساختمانها، دیگر چندان مخرب و آسیبزا نیست، اما یک زمین لرزۀ حدود شش ریشتری میتواند شمار بسیاری از مردم محروم افغانستان را به خاک و خون کشد و خانههای سستِ خشتی را بر سرشان خراب کند.
این بیدادی که بر افغانستان و برخی دیگر از کشورهای مسلماننشین میرود، برای چیست؟ چرا اکثر کشورهای جهان چهار نعل به سوی توسعۀ بنیادهای اقتصادی و حفاظت مردم خود در برابر بلایای طبیعی و غیرطبیعی به پیش میتازند، اما بسیاری از جوامع مسلمان همچنان درگیرِ عوارض خشکاندیشی و تعصب و جهل و بلاهای ناشی از نزاعهای خشونتآمیز و بیپایان داخلی و خارجی و ستیزههای مرگبار قومی و مذهبیاند و در غیاب توسعهای همه جانبه و پایدار، علاوه بر تحمل هزاران رنج و مصیبت روزانه، در برابر خفیفترین حوادث طبیعی نیز بیدفاع ماندهاند.
گویی زبانِ حال ما همان زبانِ حال عباس میرزا ست که حدود 200 سال پیش دردمندانه به آن مرد فرانسوی گفت:
ای بیگانه! به من بگو چرا ما محکوم به آن شدهایم که در لجنزار نادانی غوطهور باشیم…