تضاد حقوق بشر با اسلام

قندیل دادخواه

پس از آنکه جنگ جهانی دوم با بیش از ۶۰ ملییون کشته و تمام آوارگی، فراغ، درد و زخم و ویرانی که با خود به همراه داشت به پایان رسید، مقدمات تنظیم سندی در دستور کار سازمان ملل متحد قرار گرفت که بتواند احترام به بنیادی ترین حقوق انسان، آنهم تحت هر شرایطی را سرلوحه جهان مدرن سازد. اعلامیه جهانی حقوق بشر در سی ماده که در۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ به تصویب رسید در واقع حامل یک میراث بشری است که بر دفاع از “حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده ی بشری بر بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان تاکید می کند”. بر پایه همین منشور جهانی است که در سال های بعد در سازمان ملل متحد از جمله دو میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و حقوق اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی به تصویب رسید که کشورهای امضاء کننده آن را ملزم به رعایت استارداردهای جهان در این زمینه می سازد.

اگرچه ایران از جمله امضاء کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر است، اما متاسفانه حکومت های حاکم و احزاب و جریانات سیاسی با فرهنگ و ارزش های حقوق بشری بیگانه بوده یا در عمل به آن بی اعتنائی کرده یا آن را نقض کرده اند.زمانی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ موج اعدام وابستگان به نظام شاهنشاهی شروع شد جریانات سیاسی، احزاب و گروه های مختلف، رسانه های همگانی و به دنبال آنها مردم، با شادی از آن استقبال کردند. پس از آن شاهد کشتار مردم در کردستان و ترکمن صحرا و اهواز بودیم و به دنبال آن موج اعدام قاچا قچیان مواد مخدر، دستگیری و شکنجه و اعدام مخالفین سیاسی و معتقدان به دیگر ادیان و باورها، از جمله بهائیان نیز تا امروز ادامه دارد. اگر در کشور و جامعه ای ارزش های حقوق بشری حاکم نباشد یا باورعمومی نسبت به آن، جنبه غالب نداشته باشد و یا نیروهای سیاسی و رسانه ها در عمل به آن پای بند نباشند، آن جامعه نمی تواند هیچ گاه به آزادی و دمکراسی برسد. این حقیقت ساده، همان چیزی بود که ما، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی، نسبت به آن ناآگاه بودیم یا نسبت به شناخت و اهمیت دادن به آن غفلت کردیم. “خمینی رهبر” انقلاب از همان اول واضح و روشن گفت که حقوق بشر را قبول ندارد، زیرا آن را یک دستاورد غربی می داند. با وجودی که او با الهام از قران و اسلام کشتار مخالفین و دگر اندیشان را نوید می داد، چقدر به آن اعتراض شد؟

به چند نمونه زیر ازسخنان خمینی “رهبر و بنیانگذار”جمهوری اسلامی دقت کنید:اگر چوبه های دار بر پا کرده بودیم اینطور نمی شد.

اعدام در ملاء عام اگر نباشد، انقلابی نیستیم.

همه حزب ها را باید ممنوع می کردیم. یک حزب، آنهم حزب الله.

باید همه نوشته هائی که بر علیه اسلام و پیامبر باشد را از بین ببریم.

جمهوری اسلامی نه یک حرف کم، نه یک حرف زیاد.

بی حجابی یعنی فحشا آزاد باشد.

اسلام پوست زن ها را می کند.

براستی چه تعداد از مردم ایران آنزمان این حرف ها و سیاست و آینده ای که با آن رقم می خورد را درست فهم کرده و متوجه آن بودند؟

نیروهای سیاسی چه کار کردند تا مردم، بخصوص نوجوانان هیجان زده، عمق این حرف ها را دقیق تر بفهمند؟ و امروز چقدر از مردم ایران درست متوجه هستند که خامنه ای و روحانی و… چه می گویند و چه سیاست ها و آینده ای را برای مردم و کشور رقم می زنند؟ا

مروز چقدر از مردم ایران متوجه هستند که رهبران سازمان های سیاسی چه می گویند؟

چه تعدادی از مردم متوجه هستند که رسانه ها چه خط و سیاستی را پیش می برند و تحلیل و اطلاع رسانی آنها واقعا تا کجا بی طرفانه است؟ وقتی در جامعه ای آزادی نبوده و ناآگاهی حاکم باشد و زمانی که مردم نتوانند درست و بی طرفانه و فارغ از احساس و تعصب مسائل را تجزیه و تحلیل کنند و وقتی رسانه ها و منتقدین و تحلیگران آزاد نباشند، آینده یک کشور چه خواهد شد؟

چقدر خون ریخته خواهد شد و چند سال کشور به عقب خواهد رفت؟ و این چرخه ی مرگ تا کی باید ادامه داشته باشد؟

پیروان خمینی با الهام از او هزاران هزار انسان را در سه دهه گذشته در ایران دستگیر و زندانی و شکنجه کرده، یا اعدام کرده اند. امروز شکنجه و تجاوز در این رژیم به امری عادی تبدیل شده است. این رژیم به نقض سیستماتیک و گسترده حقوق بشر بسنده نکرده، بلکه اینک با سخره گرفتن آن، از “منشور حقوق شهروندی” سخن می گوید.

اگر چه گروه های اپوزیسیون ایرانی در چندین سال گذشته توجه بیشتری به حقوق بشر نشان می دهند، اما کارنامه آنها در این زمینه کاملا شفاف نیست.

تجربه چهار دهه گذشته در ایران نشان می دهد که تا زمانی که ارزش های حقوق بشری در فرهنگ و مناسبات روزانه ایرانیان” مردم، احزاب و گروه های سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی و رسانه ها وارد نشود”، و تا زمانی که فراتر از شناخت و یا اعتقاد به این ارزش ها، پایبندی و دفاع از آن به طور نسبی در زندگی روزمره فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی به امری بدیهی تبدیل نشده و الزام آوار نگردد، رسیدن به آزادی یا رسیدن به یک حکومت دمکراتیک نیز به همان درجه از نسبیت امکان پذیر نبوده یا بسیار سخت و پرهزینه خواهد شد.هر تغییری در سیستم سیاسی ایران به همان اندازه با خود “آزادی و دمکراسی” را به دنبال خواهد آورد، که بتواند در عمل پای بندی و وفاداری خود به حقوق بشر و ارزش های آن را اثبات کرده باشد. عدم توجه به تجربه ی تلخ و خونین گذشته، تنها موجب آن خواهد شد تا تحولات دمکراتیک در ایران باز هم طولانی تر شده و یا هر تغییر و تحول سیاسی با خون ریزی بیشتر و نابودی امکانات انسانی و سرمایه های ملی ایران همراه گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس پست الکترونیکی شما منتشر نمی‌شود.

EnglishGermanPersian